شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

این چشم‌ها کنایه به چشمان یوسف است - سجاد سامانی


این چشم‌ها کنایه به چشمان یوسف است

یا خانقاه مردم اهل تصوّف است؟!

 

توصیف ناپذیری و این را به غیر تو

در وصف هرکسی که بگویم تعارف است!

 

در جمع دوستان تو همچون غریبه ها

یک لحظه جا ندارم و جای تأسّف است...

آن پادشاه فاتح اگر چشم‌های توست

پیروز عاشقی که دلش در تصرّف است

 

ای صد هزار مصرع پیچیده موی تو!

شعر مرا ببخش اگر بی تکلف است


 

سجاد سامانی


شب کوتاه - عبدالجبار کاکایی


بر شانه های این شب کوتاه

پاشیده گرد نقره ای ماه

 

دل خسته اند عارف و عامی

لب بسته اند عاقل و آگاه

 

افتاده است کوچه و میدان

در دست چند گزمه ی گمراه

 

شور است بخت هرکه نگرید

بر یوسفان زندان در چاه

 

شنگ است حال هر که نفهمد

لبخند های پنهان در آه

 

با آنکه نیست محرم و مونس

با آنکه نیست همدم و همراه

 

این بخت خفته دیر نپاید

می تابد آفتاب به درگاه

 

عبدالجبار کاکایی



همه بت هایم را می شکنم - احمد شاملو

همه بت هایم را می شکنم


ای میهمانِ یک شب اثیری زود گذر!


تا راه بی پایان غزلم،


از سنگفرشِ بتهایی که در معبد ستایششان


چون عودی در آتش سوخته ام


تو را به نهانگاهِ درد من آویزد


احمد شاملو


شب که آرامتر از پلک تو را میبندم - محمد علی بهمنی

 شب که آرامتر از پلک تو را میبندم

بادلم طاقت دیدار تو تافردا نیست


این که پیوست به هر رود که دریا شد

از تو گر موج نگیرد بخدا دریا نیست


تو گمی درمن و من درتو گمم، باورکن

جز دراین شعر نشان و اثری از ما نیست


ماجرای من و تو، باور باورها نیست

ماجرایی‌ست که در حافظه‌ی دنیا نیست


نه دروغیم نه رویا نه خیالیم نه وهم

ذات عشقیم که در آینه ها پیدا نیست


شب که آرامتر از پلک تو را میبندم

بادلم طاقت دیدار تو تافردا نیست


من و تو ساحل و دریای همیم، اما نه!

ساحل اینقدر که در فاصله با دریا نیست


محمد علی بهمنی


نگذار دیگران نام تو را بدانند - احمد شاملو

نگذار دیگران نام تو را بدانند


همین زلال چشمانت


برای پچ پچ هزار ساله آنان کافیست...

 

 احمد شاملو

زندگینامه - محمود دولت آبادی




محمود دولت‌آبادی زادهٔ ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ دولت‌آباد سبزوار نویسنده، نمایش‌نامه نویس و فیلم‌نامه‌نویس اهل ایران است.


رمان بلند ده جلدی کلیدر مشهورترین و با ارزش‌ترین اثر دولت‌آبادی می‌باشد، کلیدر، دولت‌آبادی را به کسب جایزهٔ نوبل ادبیات بسیار نزدیک کرد.


آثار دولت‌آبادی به زبان‌های انگلیسی،فرانسوی،ایتالیایی، نروژی، سوئدی،چینی، کردی، عربی،هلندی، عبری و آلمانی ترجمه شده‌اند.


محمود دولت‌آبادی چندین نمایش‌نامه و فیلم‌نامه را به نگارش درآورده است، او همچنین سابقه بازیگری در تئاتر و سینما را دارد،

 اقتباس از آثار دولت‌آبادی ساخت چند فیلم را به‌همراه داشته است.


فضای اکثر نوشته‌های دولت‌آبادی در روستاهای خراسان رخ می‌دهد و رنج و مشقت روستاییان شرق ایران را به تصویر می‌کشد.


دولت‌آبادی در سال ۲۰۱۳ برگزیده جایزهٔ ادبی یان میخالسکی سوییس شد.


در ۲۵ آبان ماه ۱۳۹۳ معادل ۱۶ نوامبر ۲۰۱۴ جایزه شوالیه ادب و هنر فرانسه توسط سفیر دولت فرانسه در تهران و در محل رزیدانس سفارت فرانسه به محمود دولت‌آبادی نویسنده پیشکسوت و برجسته ایرانی اهدا شد.



محمود دولت ابادی



از خواب چهل سالهٔ خود پا شده ام - قیصر امین پور


از خواب چهل سالهٔ خود پا شده ام

گم بوده ام و دوباره پیدا شده ام

 

ای حس شکوهمند غمگین و شگفت

امروز چقدر با تو زیبا شده ام!


 

قیصر امین پور

ترکم مکن - پابلو نرودا


ترکم مکن

حتی برای یک‌روز

زان‌رو که به‌انتظار

ایستگاهی متروک خواهم بود

خالی از قطار.

ترکم مکن

حتی برای ساعتی

که دلتنگی، چون بارانی

به آوارم فرو خواهد ریخت

و غبار

چون هاله‌ای.

جای پاهایت به شن‌ها

امیدم می‌دهد

و مژگانت، آرامشم.

عزیزترین!

ترکم مکن، حتی برای ثانیه‌ای.

وقتی تو نیستی

سرگردان، سرگشته این سوال مداومم

که بازخواهی گشت آیا؟



پابلو نرودا


شب پشت شیشه‌های پنجره سُر می‌خورد - فروغ فرخزاد

شب پشت شیشه‌های پنجره سُر می‌خورد

و با زبان سردش

ته مانده های روز رفته را به درون می‌کشید...


من از کجا می آیم؟

من از کجا می آیم؟

که این چنین به بوی شب آغشته ام...


 فروغ فرخزاد

او یک نگاه داشت - نصرت رحمانی


او یک نگاه داشت

به صد چشم می‌نهاد

او یک ترانه داشت

به صد گوش می‌سرود.

 

من صد ترانه خواندم و

نشنود هیچکس

من صد نگاه داشتم و

دیده‌ای نبود.

 

نصرت رحمانی



به ساعت نگاه می کنم - حسین پناهی


به ساعت نگاه می کنم

حدود سه نصف شب است

چشم می بندم که مبادا چشمانت را

از یاد برده باشم

و طبق عادت کنار پنجره می روم

سو سوی چند چراغ مهربان

و سایه ی کشدار شبگردان خمیده

و خاکستری گسترده بر حاشیه ها

و صدای هیجان انگیز چند سگ

و بانگ آسمانی چند خروس

از شوق به هوا می پَرم، چون کودکی‌ ام

و خوشحال که هنوز

معمای سبز رودخانه از دور

برایم حل نشده است

آری، از شوق به هوا می پرم

و خوب می دانم

سال هاست که مرده ام...!

 

  

حسین پناهی


ما گشته ایم، نیست، تو هم جستجو مکن - فاضل نظری


 

ما گشته ایم، نیست، تو هم جستجو مکن

آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن

 

دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر

خاکستر گداخته را زیر و رو مکن

 

در چشم دیگران منشین در کنار من

ما را در این مقایسه بی آبرو مکن

 

راز من است غنچه ی لب های سرخ تو

راز مرا برای کسی بازگو مکن

 

دیدار ما تصور یک بی نهایت است

با یکدگر دو آینه را رو به رو مکن

 

فاضل نظری




وقتی تو می خوانی مرا - پابلو نرودا

وقتی تو می خوانی مرا
وقتی تو آوازم می کنی
صدایت
لایه ای از دانه روز برمی دارد
و پرندگان زمستانی
هم آوایت می شوند. 
گوش دریا
پر است از زنگ و زنجیر و زنجره
از موج و اوج و حضیض
و من
پرم از تو
وقتی تو آوازم می کنی... 

پابلو نرودا

ای دل، برای آنکه نگیری چه میکنی - اصغر معاذی

ای دل، برای آنکه نگیری چه میکنی

با روزگار دوری و دیری چه میکنی؟


بی اختیار بغض که می گیردت بگو

در خود شکست را نپذیری چه میکنی؟


بااین اتاق تنگ و شب سرد و گور تنگ

تو جای من،...جز اینکه بمیری چه میکنی؟


ای عشق،ای قدیم ترین زخم روز گار

در گوشه ی دلم سر پیری چه میکنی؟


دست تو را دوباره بگیرم چه می شود

دست مرا دوباره بگیری چه میکنی ...؟


اصغر معاذی


چقدر خوب است - سید علی صالحی


چقدر خوب است

که ما هم یاد گرفته‌ایم

گاه برای ناآشناترین اهل هر کجا حتی

خواب نور و سلام و بوسه می‌بینیم

گاه به یک جاهایی می رویم

یک دره‌های دوری از پسین و ستاره

از آواز نور و سایه‌روشن ریگ

و می نشینیم لب آب

لب آب را می بوسیم

ریحان می چینیم

ترانه می خوانیم

و بی اعتنا به فهم فاصله

دهان به دهان دورترین رویاها

بوی خوش روشناییِ روز را می شنویم

باید حرف بزنیم

گفت و گو کنیم

زندگی را دوست بداریم

و بی ترس و انتظار

اندکی عاشقی کنیم


 سید علی صالحی