شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

تا همسفرم عشق است در جاده ی تنهایی - سهیل محمودی


تا همسفرم عشق است در جاده ی تنهایی

از دست نخواهم داد دامان شکیبایی

تا من به تو دل دادم افسانه شده یادم

چون حافظ و مولانا در رندی و شیدایی

از عشق تو سهم من ،همواره همین بوده ست

رسوایی و حیرانی ، حیرانی و رسوایی

 

تو آتش و من دودم ،دریا تو و من رودم

هرچند محال اما ، چیزی ست تماشاییی

چندی ست که پیوندی ست،پیوند خوشایندی ست

بین تو و آیینه ،آیینه و زیباییی

 

من دستم و تو بخشش ، تو هدیه و تو خواهش

من زین سو و تو زان سو ،می آیم و می آیی

با گردش چشمانت افتاده به میدانت

یاران فراوانت،تا باز چه فرمایی

بی ساحل آغوشت آغوش سحرپوشت

چندی ست که طوفانی است ،این دیده ی دریایی

 

سهیل محمودی