شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

ای عاشق - مسعود فردمنش


ای عاشق در انتظار چه نشستی

 

در انتظار بادها ی پائیزی

 

باران های بهاری

 

برگها ی زرد

 

و یا شکوفه های ارغوانی

 

در انتظار کدامی

 

انتظار بیهوده ست ، پنجره را باز کن

 

جدار را بشکن

 

غبار را بشوی

 

و خاطره ها را به خاطره ها بسپار

 

تا پایان ، پایانها مانده است

 

این است زندگی

 

این است روزگار

 



مسعود فردمنش

 

 

چرا ننویسم زیباست زندگی - شمس لنگرودی


چرا ننویسم زیباست زندگی

وقتی دو کرکس را در عشق بازی شان دیده ام

چرا ننویسم زیبا نیست زندگی

وقتی تفنگ شکارچی

به صورتشان خیره بود.



شمس لنگرودی


ما را کبوترانه وفادار کرده است - فاضل نظری


ما را کبوترانه وفادار کرده است

آزاد کرده است و گرفتار کرده است


بامت بلند باد که دلتنگی ات مرا

از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است


خوشبخت آن دلی که گناهِ نکرده را

در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است


تنها گناه ما طمع بخشش تو بود

ما را کرامت تو گنه کار کرده است


چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر

قربان آن گلی که مرا خوار کرده است!



لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد - حسین منزوی

 

لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد

عشق بزرگم آه چه آسان حرام شد

 

می شد بدانم که اینکه خط سر نوشت من

از دفتـــــر کــــدام شب بستــــه وام شد ؟

 

اول دلــم فراق تو را سرسری گرفت

و آن زخم کوچک دلم آخر جذام شد

 

شعر من از قبیله خونست خون من ،

فـــــواره از دلــــم زد و آمد کلام شد

 

ما خون تازه در تن عشقیم و عشق را

شعر من و شکوه تو ، رمز الدوام شد

 

بعد از تو باز عاشقـی و باز ... آه نه !

این داستان به نام تو اینجا تمام شد

 

حسین منزوی



اشک ناکامی - مسعود فردمنش


بریز ا ی اشک ناکامی

بریز از بی سرانجامی

که نفرین دلی ، قلبی شکسته

پس این بی سرانجامی نشسته

که آه سینه سوز مهربونی

سر راه مرا از پیش بسته

دلم رنجیده از زخم زبونها

به ظاهر مهربونی دیدن از نامهربونها

خیال کردم یکی دلسوزمونه

اگه موندیم توی کار زمونه

خیال کردم یکی داره هوای کار مارو

برای گریه هام دل می سوزونه

دلم رنجیده از زخم زبونها

به ظاهر مهربونی دیدن از نامهربونها

 

مسعود فردمنش

 

 

چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را - سعدی


چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را

چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را

سروبالای کمان ابرو اگر تیر زند

عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را

دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت

سر من دار که در پای تو ریزم جان را

کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حسن

تا همه خلق ببینند نگارستان را

همه را دیده در اوصاف تو حیران ماندی

تا دگر عیب نگویند من حیران را

لیکن آن نقش که در روی تو من می‌بینم

همه را دیده نباشد که ببینند آن را

چشم گریان مرا حال بگفتم به طبیب

گفت یک بار ببوس آن دهن خندان را

گفتم آیا که در این درد بخواهم مردن

که محالست که حاصل کنم این درمان را

پنجه با ساعد سیمین نه به عقل افکندم

غایت جهل بود مشت زدن سندان را

سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات

غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را

سر بنه گر سر میدان ارادت داری

ناگزیرست که گویی بود این میدان را



سعدی


 

می میرم از نبودنت ای هم نفس ، بیا - سهیل سوزنی


می میرم از نبودنت ای هم نفس ، بیا

ای آشناتر از تو به من ، هیچ کس  ، بیا

 

امشب هوای بوی گل یاس کرده ام

ای نوبرانه یاسمن زودرس بیا

 

پوشانده باغ را علف هرزه ، جای جای

برخیز باغبان به هوای هرس بیا

 

جز من کسی درون قفس نیست، پر زدند

حتی برای دیدن من در قفس بیا

 

ازپشت میله ها به افق خیره می شوم

پیش از خروس خوانی و بانگ جرس بیا

 

یعنی نمی شود که نیایی ، مسافرم

بر بوسه های داغ تو دارم هوس ، بیا

 

ای آرزوی آخرم از آستان عشق

راهی به پیش نیست برای تو... پس بیا...

 

سهیل سوزنی


 

آخر به چه درد می خورد - شمس لنگرودی


آخر به چه درد می خورد

آفتاب اسفند

این که جای پای تو را

آب کرده است

 

شمس لنگرودی


بار دیگر گر فرود آرد سری با ما جوانی - شهریار


بار دیگر گر فرود آرد سری با ما جوانی

داستانها دارم از بیداد پیری با جوانی

وا عزیزا گوئی آخر گر عزیزت مرده باشد

من چرا از دل نگویم وا جوانی وا جوانی

خود جوانی هم به این زودی به ترک کس نگوید

من ز خود آزردم از فرط جوانی ها جوانی

تا به روی چشم سنگین عینک پیری نهادم

مینماید محو و روشن چون یکی رؤیا جوانی

الفت پیری و نسیان جوانی بین که دیگر

خود نمیدانم که پیری دوست دارم یا جوانی

در بهاران چون ز دست نوجوانان جام گیرم

چون خمار باده ام در سر کند غوغا جوانی

سال ها با بار پیری خم شدم در جستجویش

تا به چاه گور هم رفتم نشد پیدا جوانی

ناز و نوش زندگانی حسرت مردن نیرزد

من گرفتم عمر چندین روزه سر تا پا جوانی

گر جوانی میکنم پیرانه سر بر من نگیری

شهریارا در بهاران می کند دنیا جوانی

 

شهریار


به رخ جا داده‌ای زلف سیه را - فایز


به رخ جا داده‌ای زلف سیه را

به کام عقرب افکندی تو مه را

که دیده عقرب جراره فایز؟

زند پهلو به ماه چارده را


فایز


 

مگر چه ریخته ای در پیاله ی هوشم - سعید بیابانکی


مگر چه ریخته ای در پیاله ی هوشم

که عقل و دین شده چون قصه ها فراموشم

 

تو از مساحت پیراهنم بزرگ تری

ببین نیامده سر رفته ای از آغوشم

 

چه ریختی سر شب در چراغ الکلی ام

که نیمه روشنم از دور و نیمه خاموشم

 

همین خوش است همین حال خواب و بیداری

همین بس است که نوشیده ام ... نمی نوشم

 

خدا کند نپرد مستی ام ،چو شیشه ی می

معاشران بفشارید پنبه در گوشم

 

شبیه بار امانت که بار سنگینی است

سر تو بار گرانی است مانده بر دوشم   ...

 

 

سعیدبیابانکی


نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست - حسین منزوی


نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست

عشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست

 

شاید اینها امتحان ماست با دستور عشق

ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست

 

چند می گویی که  از من شکوه ها داری به دل ؟

لب که بگشایم مرا  هم با تو چندان  ماجراست

 

عشق را ای یار با معیار بی دردی مسنج

علت عاشق طبیب من ، ز علت ها جداست

 

با غبار راه معشوق است راز آفتاب

خاک پای دوست در چشمان عاشق توتیاست

 

جذبه از عشق است و با او بر نتابد هیچ کس

هر چه تو آهن دلی او بیشتر آهنرباست

 

خود در این خانه نمی خواند کسی خط خرد

تا در این شهریم آری شهریاری عشق راست

 

عشق اگر گوید به می سجاده رنگین کن ، بکن

تا در این شهریم ، آری شهریاری عشق راست

 

عشق یعنی زخمه ای از تیشه و سازی ز سنگ

کز طنینش تا همیشه بیستون غرق صداست

 

 

حسین منزوی



ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را - سعدی


ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را

یاقوت چه ارزد بده آن قوت روان را

اول پدر پیر خورد رطل دمادم

تا مدعیان هیچ نگویند جوان را

تا مست نباشی نبری بار غم یار

آری شتر مست کشد بار گران را

ای روی تو آرام دل خلق جهانی

بی روی تو شاید که نبینند جهان را

در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت

حسن تو ز تحسین تو بستست زبان را

آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل

شهد لب شیرین تو زنبورمیان را

زین دست که دیدار تو دل می‌برد از دست

ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را

یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح

یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را

وان گه که به تیرم زنی اول خبرم ده

تا پیشترت بوسه دهم دست و کمان را

سعدی ز فراق تو نه آن رنج کشیدست

کز شادی وصل تو فرامش کند آن را

ور نیز جراحت به دوا باز هم آید

از جای جراحت نتوان برد نشان را

 

 

سعدی


زندگینامه - پژمان بختیاری






  زنده یاد، پژمان بختیاری، محقق، مترجم و شاعر بزرگ معاصر(۱۳۵۳ـ ۱۲۷۹) از جمله شاعران و محققان برجسته کشور است که در صحنه علم و فرهنگ ایران درخشید و نامش بر صفحات زرین دفتر شعر و ادب معاصر نقش بست. پژمان آثار فراوانی در زمینه های مختلف ادبی، تاریخی و ترجمه به رشته تحریر در آورد. که بسیاری از آنها منتشر نشده است. لذا اعتبار وی را نه فقط در شاعری بلکه در عرصه نویسندگی، پژوهش، تاریخ نگاری و ترجمه هم باید در نظر گرفت. با این وصف جایگاه وی در ردیف بزرگان شعر و ادب معاصر ایران است.
اگرچه سوابق درخشان وی بر اهل فن پوشیده نیست لیکن به دلایل مختلف آن چنانکه شایسته نام و اعتبار علمی و ادبی اوست، حتی در دیار پدری خود، سرزمین بختیاری، چندان مطرح نگردیده و به زندگی و آثار وی پرداخته نشده است. علاوه بر آن در منابع متعددی که به زندگی پژمان پرداخته اند، نقایص و گاه اشتباهات فاحشی به چشم می خورد. لذا این ضرورت پیش آمد، تا پژوهشی سامانمند و دقیق تری در زندگی و آثار وی صورت گیرد.  گفتنی است در خصوص زندگینامه وی علاوه بر رجوع به منابع متعدد و پی جویی در آثار شاعر، از دانسته های محلی برخی نزدیکان و بستگان وی و در انتخاب اشعار نیز، از کتابهای: خاشاک (امیرکبیر، ۱۳۳۵)، کویر اندیشه (ابن سینا، ۱۳۴۹)، دیوان پژمان بختیاری (پارسا، ۱۳۶۸) و مجلات ادبی معتبر (از سال ۱۳۰۵ الی ۱۳۵۳)، و برخی منابع خاص استفاده گردید و در «کتاب زندگی و اشعار پژمان بختیاری» منتشر شد که در اینجا بخشی از آن با تلخیص منتشر می شود:
رضا بهرامی دشتکی(نویسنده و پژوهشگربختیاری)

زندگی نامه پژمان بختیاری، محقق، مترجم و شاعر بزرگ معاصر (۱۳۵۳ـ ۱۲۷۹)

   حسین پژمان بختیاری، محقق، مترجم و شاعر برجسته معاصر، در سال ۱۲۷۹ هجری شمسی در تهران متولد شد، اما زادگاه اصلی و دیار پدری وی «دشتک بختیاری» از توابع استان چهارمحال بختیاری است که در دامنه کوهساران بلند بختیاری منتهی به «زردکوه» و در کنار سرچشمه های اصلی رود «کارون» قرار دارد.

پدرش«علیمرادخان میرپنج» از سلسله خوانین بختیاری و از سرداران دوره مشروطیت بود که در دشتک سکنی داشت. وی در اواخر دوره قاجاریه به منظور تصدی مناصب نظامی به تهران مهاجرت کرد و پس از مدتی مورد عنایت «امین السلطان اتابک اعظم و سپس مظفرالدین شاه قاجار» قرار گرفت و صاحب عنوان لشکری میرپنج (سرتیپ) گردید. علیمرادخان در جریان نهضت مشروطیت به همراه خواهرزاده خود «سردار اسعد بختیاری» (از سران بزرگ مشروطیت) به سپاهیان مشروطه خواه ملحق گردید و در فتح تهران مشارکت نمود. در مبارزات و جنگ های پس از مشروطه نیز فرمانده بخشی از قشون بختیاری بود و در راستای دفاع از مشروطیت نقش فعالی ایفا کرد.۱

  پدر پژمان که پیش از این در بختیاری ازدواج کرده بود، در زمان اقامت در تهران نیز، با دختری جوان از خاندانی مشهور ازدواج می کند.۲ پژمان بختیاری ثمره این ازدواج بود. مادر پژمان «عالمتاج قائم مقامی» متخلص به «ژاله» (۱۳۲۶ـ۱۲۶۲) از سلسله شریف سادات و از نوادگان «قائم مقام فراهانی» (صدراعظم و نویسنده مشهور دوره قاجاریه) بود. ژاله از زنان شاعر و قصیده سرای آن دوران به شمار می رفت که اشعار زیبا و پرخروش وی در دفاع از حقوق زنان مشهوراست.

تولد و جدایی پدر و مادر:

 پژمان بختیاری در «روز سوم شعبان (مصادف با سالروز میلاد مسعود امام حسین(ع)، به سال ۱۳۱۸ هجری قمری (برابر با چهارم آبانماه ۱۲۷۹ ه.ش)۳ در محله حسن آباد تهران به دنیا آمد»۴

 این وصلت نامتناسب و به تعبیری سیاسی۵ چندان پایدار نماند و به دلیل تفاوت سنی و ناسازگاری، اندکی بعد به جدایی انجامید. پژمان خود در این باره می نویسد: «ازدواج نامناسب مادرم که هجده سال در ناز و نعمت پرورده شده و دانشی بیش از زمان خود اندوخته بود با پدرم که نزدیک به پنجاه سال از عمرش در جنگ و سختی گذشته بود، دیری نپائید، به این معنی که مرا رها کرده، به خانه پدری رفت، بدون آنکه جدائی از شوهر را قطعی سازد.»۶     تلاش پدر پژمان برای بازگرداندن همسر چندان نتیجه نمی دهد، از این رو سعی می کند او را از دیدن فرزند محروم نماید. مادر هم لجاجت نشان می دهد و آن کودک در اوان زندگانی از دامان پر مهر مادر محروم می شود. در نتیجه، دیدار مادر و پسر، سال­ها میسر نمی شود و «نخستین بار پژمان ۲۷ ساله بود که مادرش او را می بیند»۷

  دکتر باستانی پاریزی، مورخ نامدار معاصر، در مقدمه دیوان پژمان بختیاری می نویسد: «[علیمرادخان] احترام همسر را که از سادات است و از عادات بختیاری گری و ایلیت او سرچشمه گرفته، همه جا رعایت می کند و فقط با یک نهیب مردانه او را از لجاجت و دعوا باز می دارد ولی هرگز آزادی این زن را نگرفته و همیشه به او فرصت داده است که با شعر و عرفان و تاریخ، دمساز باشد»۸

   این جدایی غم انگیز سرنوشت تلخی را برای این کودک بی پناه رقم می زند و از آن زمان به بعد که پژمان نوزادی بیش نبود، زندگانی توام با رنج و حرمان وی آغاز می شود. در چنین شرایطی که پدر وی نیز به دلیل سفر مداوم و اشتغال به امور لشگری کمتر می توانست در کنار فرزند باشد، پیرمردی به نام «کاکاعباسعلی»۹ که از خادمان و ملازمان علیمرادخان و از اهالی دشتک بختیاری بود، عهده دار سرپرستی و نگه داری از این کودک شیرخواره می گردد و تا دوران نوجوانی همچون پدری دلسوز در کنار وی مانده و با سختی و مشقت فراوان از او مواظبت می کند. پژمان بعدها از آن مرد شریف به نیکی یاد می کند و او را سرپرست واقعی خود می داند.۱۰  به هرحال دوران کودکی وی با محرومیت و مشقت بسیار و خالی از مهر مادری و توجه پدری سپری می گردد.     

  «ای بسا شب ها که اندر کودکی    اشک ریزان، خفتم از بی مادری…
دیده ام  از  آسمان     بیداد ها      دارم  از   بیداد  او   فریادها…» (دیوان،ص۳۴۰)

  از سن سه سالگی به بعد ، پدرش اصرار داشت که به وی خواندن و نوشتن و بویژه قرآن بیاموزد و در این راه سخت گیری می کند. با این وصف تا سن چهارسالگی اندکی خواندن و نوشتن را فرا می گیرد. «باری هنوز چهارسال نداشتم که از فشار مصائب، مانند بزرگان فکر می کردم، قرآن و کتابهای سبک را می خواندم و نامه های بی سر و ته کاکا عباسعلی، را می نوشتم»۱۱

پژمان در زادگاه خود:

  درحدود سال ۱۲۸۵ هـ.ش.، به دلیل شیوع بیماری وبا در تهران، علیمرادخان، پژمان را به همراه بستگان خود به دیار بختیاری و زادگاه خود «دشتک» می فرستد. پژمان در زندگی نامه خودنوشت، که در مقدمه کتاب «خاشاک» و همچنین «کویر اندیشه» آمده است، از دوران زندگی در «دشتک بختیاری» به تفصیل یاد می کند:  «درمعیَت برادر و خواهرم و چهل نفر سوار بختیاری، عازم دیار پدری شدم… چند روز بعد به «دشتک» رسیدیم. این قریه، زادگاه اعضاء خاندان ما بود که در پشت رشته مرتفع «زردکوه»، بر کنار شعبه اصلی «کارون»، جای داشت»۱۲

   منطقه تاریخی دشتک در دامنه کوهساران بختیاری، سرزمین اجدادی خاندان پژمان بود. این دیار زادگاه و جایگاه برخی سرداران و بزرگان بختیاری است و از موقعیت جغرافیایی و فرهنگی ویژه ای در سرزمین بختیاری برخوردار است. دشتک در آن هنگام روستایی زیبا، در دامان رشته کوه های بلند بختیاری بود و در مرکز آن، مجموعه بزرگی شامل قلعه، مسجد، باغ و حمام خان وجود داشت که توسط پدر بزرگ و اجداد پژمان بنا شده بود و محل زندگی خاندان پدری او بود. عموی پژمان «محمدرضاخان» در آن روزگار، خان و حاکم این منطقه بود. به این ترتیب پژمان وارد خانواده پدری خود می شود. نامادری پژمان زنی از طایفه بختیاری بود که وی و دخترانش به پژمان علاقه ای وافـر داشتند ولی برادر ناتنی اش، جوادخان با او سر ناسازگاری داشت.۱۳

      از آن تاریخ به بعد، بخش سرنوشت سازی از دوران رشد و بالندگی پژمان، در این منطقه از بختیاری سپری می گردد. در دشتک خواندن و نوشتن، اسب سواری، تیراندازی و فنون رزم را فرا می گیرد و به تجربه هایی فراموش ناشدنی دست می یابد که در سرنوشت ادبی و آینده وی تاثیر عمیقی بر جای  می گذارد. زندگی در دامان طبیعت زیبا و مناظر دل انگیز اطراف دشتک، برای او شگفت انگیز و اثرگذار بود تا جائی که آن را سرآغاز تحولات روحی و الهام بخش زندگی شاعرانه ی خود می داند: «دیدن و بهره بردن از آن همه چیزهای زیبا، از آن همه کوه و بیشه و چشمه و دشت و صحرا، از آن زندگانی آرام و بی تکلف برای من و روح من، عوالم تازه ای به وجود می آورد.»۱۴

   پژمان، نخستین بار در روستای دشتک بختیاری به مکتبخانه می رود و نزد «ملاعلی بنده»، که از مکتب داران قدیمی دشتک بود، مشغول به تحصیل می شود:  «مکتبخانه ما مسجدی تاریک بود که چنار بسیار عظیم و چندصد ساله ای بر آن سایه می افکند… ملاعلی بنده،۱۵ استاد مکتب ما بود و تمام دختران و پسران دشتکی در محضرش درس می خواندند. برادرم جوادخان که بعدها کشته شد، هفته ای یک روز به مکتب آمده و به تعلیم مشق خط، مبادرت می ورزید. برادرم، خطی پخته داشت و در مدرسه «فلاحت» تحصیلات علمی خود را به پایان رسانیده بود. مرحوم مظفرالدین شاه، که ظاهراً مؤسس مدرسه مزبور بود، تصدیق او را با ده اشرفی جایزه، اعطا فرموده بود.»۱۶

   محیط آرام و شاعرانه منطقه دشتک بختیاری با طبیعت زیبا و کوهساران بلند و باشکوه  به تدریج الهام بخش افکار و اندیشه های شاعرانه ی او می گردد: «در آن مدت و این سفر، چیزهائی دیدم که  می توانم آنها را محرک اصلی شعر خود بدانم… مناظر احمـد لیوِه۱۷ [دردشتک] از یک سو و جلال و کبریای خدائی در قیافه آرام یک نفر لُر عامی [درحال نماز] از سوی دیگر، روح و فکر مرا متمایل به شاعری ساخت و شاعری متشاعر به وجود آورد.»۱۸     پژمان در این سفر، مدت دو سال و بعدها نیز چندین سال را در دشتک گذراند. همچنین در دوران جوانی و میانسالی هم علی رغم دشواری راه در آن روزگار که مسافرت از تهران تا عمق کوه های بختیاری گاهی چندین ماه به طول می انجامید، بارها به زادگاه و سرزمین پدری خود رفت و آمد داشته است و برخی اشعار خود را در دشتک سروده بود.

ادامه تحصیلات در تهران

     پس از گذشت چندین سال زندگی در دامان طبیعـت زیبای بختیاری به تهران باز می گردد. در تهران ابتدا در مدرسه «اشرف»، سپس در مدرسه فرانسوی «سن لویی» مشغول به تحصیل می گردد. وی در این مدرسه با «نیما یوشیج» همدرس بود. پدر وی که در این زمان به دلیل حضور مداوم در جنگ های پس از استقرار مشروطیت و دفاع از آن، اغلب در آذربایجان بسر می برد، پژمان را به خانواده هایی از آشنایان و دوستان خود می سپارد. این دوره نیز با تنهایی و تنگدستی و احساس تحقیر و سربار بودن، سپری می گردد. تنها چیزی که پدر از آن غفلت نمی ورزد، توجه به وضع تحصیل وی است که با پرداخت به موقع شهریه و حضور در مدرسه، به طور مرتب پی گیر آن می شود.

   پژمان در سن ۹یا۱۰ سالگی بود که بار دیگر دست تقدیر، مسیر زندگی پررنج او را آشفته تر می سازد. پدرش علیمرادخان بختیاری پس از سپری کردن یک دوره بیماری، رهسپار دیار باقی  می شود و او تنها سرپرست خود را نیز از دست می دهد:  (۱۳۲۹ هـ.ق/ ۱۲۸۹ هـ.ش.)۱۹     «پدرم در جنگهای آذربایجان [دردفاع ازحکومت نوپای مشروطه] به سختی بیمار گردید و موقعی که به تهران بازگشت مرضش سخت و خطرناک شد… از این رو مورد عنایت «مجلس شورای ملی» گشته، لوحه افتخاری بدو عطا شد، اما به زودی در تهران درگذشت… جنازه پدرم، با جلالی که تا آن روز در تهران دیده نشده بود، در میان صفوف شاگردان بعضی از مدارس و نظامیان با موزیک و سواران بختیاری گذرانده… و با عده ای بالغ بر صد سوار بختیاری، به حضرت عبدالعظیم فرستادند و در اتاقی که در دالان فاصل صحن و حیات شاهی خریداری شده بود ، بخاک سپردند .»۲۰

   علیمرادخان قبل از مرگ، سرپرستی پژمان را به خواهرزاده خود «علیقلی خان سردار اسعد» محوّل می کند و به همین منظور اموال قابل توجه خود را در تهران در اختیار سردار اسعد می گذارد، مشروط بر آنکه پژمان را برای ادامه تحصیل به فرانسه اعزام نماید، اما به دلیل غفلت و حوادث بعدی این موضوع  تحقق  نمی یابد.

       «مادرم رفت و پدر خُفت و از آن هر دو بماند    طفل نه ساله  افسرده، چو شمع سحری»

     پس از مرگ پدر، نامادری اش با اصرار از «سردار اسعد» تقاضا می کند که پژمان را همراه وی به بختیاری بفرستد، بدین ترتیب، چند سال دیگر را در قریه دشتک می گذراند. بعد از بازگشت به تهران دوباره مشغول به تحصیل می گردد. در این هنگام، سردار اسعد قیم وی، فلج و نابینا شده بود. که او نیز چند سال بعد وفات می یابد. (۱۳۳۶هـ.ق/۱۲۹۶ هـ.ش).

   پس از مرگ سردار اسعد بزرگ، پسرش جعفرقلی خان اسعد (ملقب به سردار اسعد سوم) عهده دار سرپرستی پژمان می گردد. او نیز از رجال نامدار دوران مشروطیت و پس از آن بود و مدت ها عهده دار مناصبی همچون وزیر در کابینه اواخر مشروطه و حاکم برخی ولایات کشور بود. در اوایل حکومت رضاشاه نیز وزیر جنگ می شود، اما بعدها به اتهام توطئه علیه رضاشاه، زندانی گردیده و سپس به قتل می رسد. (۱۳۱۲هـ.ش). جعفرقلی خان اسعد در آن دوران با وجود اشتغالات فراوان کشوری، چندان توجهی به وضع زندگی و تحصیل پژمان نمی کند. و بعدها با نپرداختن شهریه، باعث اخراج وی از مدرسه می شود. با اینکه پدر پژمان ثروت و املاک زیادی در تهران و بختیاری باقی می گذارد، اما به قول خود پشیزی از اموال پدر نصیبش نمی گردد و همچنان روزگار را در فقر و پریشانی، سپری می کند.

    پژمان مدتی نیز ملازم و همسفر جعفرقلی خان سردار اسعد» در جنگ ها و حکومت ولایات بود.۲۱ سپس در آن ایام که دیگر وارد سن جوانی شده بود به دلیل نیاز مالی و گذران زندگی، در وزارت پست و تلگراف مشغول کار می گردد (۱۳۰۶هـ.ش.) و تا سی و یک سال بعد که باز نشسته می شود، به خدمت خود در آنجا ادامه می دهد. (۱۳۳۷هـ.ش) به روایت اسناد، وی از بهترین کارکنان آن وزارتخانه بود و همواره به عنوان شخصیتی ادیب و دانشمند شناخته می شد.۲۲ پژمان در طول این مدت نیز به دنبال اندوختن مال و کسب موقعیت نبود و همچنان در تنگدستی روزگار را می گذراند. همچنانکه دکتر ایرج افشار در مقدمه ی کتاب «کویر اندیشه» (۱۳۷۲) اشاره می کند: «پژمان، از نعمات روزگار، تنها طبعی بلند، اندیشه ای شاعرانه، حساسیتی بسیار و توانائی استادانه در ادب فارسی، نصیب برد»۲۳

گرایش به شعر و ادب

   پژمان در اوان جوانی، اولین گام های خود را بسوی دنیای شعر و ادب برداشت و با مطالعات مستمر و تحقیقات بسیار در متون ادبی و تاریخی، به تدریج در شعر و ادب، تبحر و اشتهار یافت. ابتدا در برخی نشریات، اشعاری کوتاه منتشر ساخت که با تشویق مخاطبان روبرو گردید. در آغاز «آرزو» و «سرمست» تخلص می کرد. اما بعدها تخلص خود را به «پژمان» مبدل نمود که این نامی با مسمی برای او بود و از روح پژمرده و زندگانی سراسر اندوهبار وی حکایت داشت. اما در اغلب اشعارش از ذکر نام و تخلص، خودداری می نمود:

«تاریخ زندگانی من غیرشکوه نیست   خوش تر که ناشنیده گذارم نگفته را
در شعـر، نام خـود نبرم تا برون برم        از یـاد روزگـار ، حـدیـث شنفته را»

      نخستین اساتید پژمان در شعر و ادب «ملک الشعرا بهار»، «بدیع الزمان فروزانفر» و «وحید دستگردی» بودند که از اساتید نامدار تاریخ ادب ایران به شمار می آمدند. پژمان از محضر این ادیبان بهره های فراوان برد. علاوه بر آن در محافل و مجالس ادبی آن روزگار که با حضور شاعران و ادیبان بزرگ معاصر برگزار می شد، شرکت داشت.

     استاد دانشمند، دکتر باستانی پاریزی در مقدمه دیوان پژمان، ضمن اشاره به معاشرت های او با شاعران بزرگ معاصر می نویسد: «پژمان بختیاری شاعری کوچک و مرد گمنامی نیست. آدمی که در مجالس نظمی و بزمیِ کسی چون «ایرج میرزا» خدای شعر قرن معاصر ما و در حضور «ادیب نیشابوری و استاد فروزانفر، شیخ الرئیس محمد هاشم میرزا و مرحوم احمد دهقان و بهمنیار کرمانی» به مهمانی رفته و در گفت و گوی ادبی آن ها شرکت می کرد و گفتگوی آن ها گاهی صورت محاجه به خود می گرفته، او کسی نیست که آدم گمنامی چون مخلص… بتواند در باب شعرش قلم بزند… شاعری مثل پژمان، که امثال «رهی معیری و گلچین معانی» افتخار داشته اند که شعرشان در اطلاعات ماهانه در کنار شعر پژمان چاپ می شود از تعریف و توصیف ما مستغنی است.»۲۴

    چنانکه اشاره شد، پژمان بختیاری باشاعران و ادیبان بزرگ معاصر، همچون: «ملک الشعرای بهار، ایرج میرزا، جلال الدین همائی، نیما یوشیج، بدیع الزمان فروزانفر، وحید دستگردی، رهی معیری، امیری فیروزکوهی، استاد شهریار و…» دوستی و مراوده نزدیک داشت.۲۵ و خود نیز با دانش اندوزی فراوان در زمینه های گوناگون علمی و تسلط کم نظیر در شعر و ادب فارسی، از اساتید و صاحب نظران بزرگ زمانه گردید و آثار گرانسنگی برجای گذاشت.

   پژمان شاعر و محقق پرکاری بود، در زمینه تاریخ و فرهنگ ایران زمین تحقیقات فراوان نمود و در تصحیح کتب ادبی کوشش به سزایی داشت. او همچنین به زبان فرانسه و عربی نیز تسلط داشت. با تسلط بر زبان فرانسه آثار زیادی را به فارسی ترجمه کرد و با مسافرت به کشورهای اروپایی نظیر فرانسه، انگلیس، ایتالیا و سوئیس و مطالعه در آثار شاعران این کشورها، با ادبیات مغرب زمین بویژه فرانسه، آشنایی یافت. از این رو وی علاوه بر مقام برجسته شاعری، محقق و مترجم توانمندی نیز بود و در طول عمر خویش بالغ بر چهـل اثر تالیف، تصحیح و یا ترجمه کرد و بیش از هفتاد مقاله یا اثر ادبی در نشریات معتبر آن دوران (از سال ۱۳۰۵تا ۱۳۵۳هـ.ش.) به چاپ رسانید.۲۶  البته برخی از آثار وی هنوز منتشر نشده است و برخی نیز در سالهای دور فقط در مجلات آن زمان یا به صورت محدود منتشر شدند.  و دیوان وی نیز حاوی همه اشعار او نیست.

   در انواع شعر و در قالب های مختلف ادبی، به ویژه در غزل سرایی دستی توانا داشت و سروده های نغز و زیبائی به یادگار گذاشت. می توان گفت، پژمان شاعری پیشرو و از سنت گرایان نوپرداز معاصر بود و در تحول شعر دوران معاصر اثرگذار بود، دکتر شفیعی کدکنی در جستجوی تحول شعر معاصر با اشاره به پیوند ادبیات مغرب زمین با ادب ایران، به نقش اثرگذار پژمان بختیاری در این تحول و لطافت و زیبایی شعر معاصر اشاره دارد.۲۷   اشعار پژمان سرشار از تعابیر بدیع و مضامین نو، است. بسیاری از غزلیات وی از طراوت و روح خاصی برخوردارند و برخی از آنها نیز شهرت به سزائی یافتند، از جمله غزل «حسرت عشق»:

«در کنج دلم عشق کسی خانـه ندارد  کس جای در این خانه ویرانه ندارد..» 

 و همچنین غزل های پرشور دیگری که حکایت از روح مواج و درون پر تلاطم این شاعر حرمان دیده و رنج کشیده دارد. پژمان بختیاری همواره ارزش های معنوی و اخلاقی را می ستود و از معتقدان به اصول دین مبین اسلام و در حلقه ی دل باختگان و ارادتمندان به اهل بیت، بویژه مولای متقیان علی (ع) بود و در وصف آنان سروده های دل انگیزی دارد.  از سوی دیگر، وطن پرستی پرشور و آزادی خواهی بلند نظر بود که همواره به سربلندی، استقلال و آزادی ایران می اندیشید و بیگانه ستیز بود. به مردم و میهن خویش عشق می ورزید و این موضوع در اشعار وی بویژه در شعر معروف وی با نام «مهر ایران زمین» (که در سال  ۱۳۲۰ زمان اشغال ایران توسط متفقین سروده بود)، آشکار است:

«اگر ایران به جز ویران سرا نیست   من این  ویران سرا را دوست دارم
اگر تاریخ  ما افسانه رنگ است      من این  افسانه ها را دوست دارم
نوای  نای ما  گر جانگداز  است      من این نای و نوا را دوست دارم…»(دیوان، ۴۲۴)

پژمان بختیاری شاعری وارسته و آزاده بود و هیچگاه در آن روزگار سخت دست بسوی ارکان قدرت و صاحبان زر و زور دراز نکرده است:

منت شاهان  نصیـب من مباد    گر کشم منّت ز ماهی می کشم
گر پناهی بایدم بردن به خلق   دست سوی بی پناهی می کشم

    «پژمان مدتی عضو شورای شعر و ترانه رادیو بود و با برنامه معروف گلها همکاری داشت برنامه ای که نخستین سرپرست آن داود پیرنیا، دومین رهی معیری و سومین آن خود او (پژمان بختیاری) بود»۱ بعضی از تصنیف های وی از جمله تصنیف زیبای «مولی علی» توسط گروه های مختلف موسیقی بعد از انقلاب اسلامی به اجرا درآمد و از رسانه ملی پخش گردید. بسیاری از هنرمندان و خوانندگان مشهور کشور نیز در آثار هنری خود از اشعار پژمان استفاده کردند.۲۸

پژمان و سرزمین بختیاری

   تاریخ و تمدن دیرینه سرزمین بختیاری در آثار پژمان، جلوه ای خاص داشته و نشان از عشق و دلبستگی شاعر به زادگاه و تبار خود و دیار کهن بختیاری دارد. او در باب تاریخ، فرهنگ و ادبیات بختیاری، بسیار قلم زده است. علاوه بر مقالات و نوشته های متعدد در این زمینه، اشعار بلند و زیبایی نیز در وصف بختیاری سروده است که جاودانه شده اند. از این رو جایگاه وی به عنوان بزرگترین شخصیت علمی و ادبی بختیاری همچنان پابرجاست.۲۹   توصیف سرزمین بختیاری در شعر پژمان بسیار زیبا و دلنشین است از جمله در مثنوی «بختیاری»، از دیار پدری و ارزش های بختیاری سخن می راند و این سرزمین دیرینه را به شکل حماسی و به زیبایی وصف می کند. در قطعه «آخرین شیر بختیاری» نیز هم به همین موضوع اشاره می کند و در منظومه «شهید عفت» پاکدامنی و شجاعت زن بختیاری را می ستاید.

واپسین روزها

    پژمان به دلیل سختی های روزگار و نابسامانی های زندگی سالیان زیادی در تجرد و تنهائی زیست، و در حالی که سنی از وی گذشته بود ازدواج می کند. ابتدا یک ازدواج ناموفق داشت، سپس با دختری در تهران ازدواج نمود که حاصل این ازدواج دو فرزند دختر و پسر است.۳۰ (۱۳۳۰)

 وی در دهه آخر زندگی بسیار مورد توجه محافل ادبی و فرهنگی بود. در سال ۱۳۴۹ در تالار موزه باستان شناسی ایران، آیین تجلیل از شخصیت علمی و ادبی وی با حضور برخی شاعران و ادیبان برجسته کشور برگزار گردید.۳۱ در دوران پایانی عمر، مدت طولانی گرفتار بیماری و رنج ناشی از آن  می شود و این بیماری رنج آور سال ها ادامه یافت.  سرانجام پژمان بختیاری پس از عمری درد و رنج و ناکامی در سوم آذرماه سال ۱۳۵۳هـ.ش.۳۲  به سن ۷۴ سالگی بر اثر بیماری سرطان، دور از زادگاه پدری، در تهران درگذشت.۳۳  او را در قبرستان بهشت زهرا (قطعه قدیمی ۸) به خاک سپردند.
تا رهرو عدم شد جسم شکسته ما    آسایشی عجب یافت اندام خسته ما

پژمان بختیاری شعر زیر را برای سنگ مزار خود سروده بود:
«ای که  بر  تـربـت  مـن  می گـذری       بـی  نیـازانـــــه  بـدان   مـی نـگـری
هیچ دانی کـه نهفتـه ست این جا؟     کیست این خسته که خفته ست اینجا؟
یک جهـان قصه پرسوز  اینجاست        شاعری شوم  و سیـه روز این جاست
قدری  آهسـته برو ، پژمـان  است       که در  این گـور  سیـه  پنهـان است
آه و اشکش هـمه شب بوده ندیم        شمـع  هستیش هـوا خـواه  نسیـم
بارها خسته و فرسوده شده ست      تا که این مرتبه آسوده شده ست…»۳۴

رضا بهرامی دشتکی (نویسنده و پژوهشگر بختیاری) ـ ۱۳۹۱

فهرست آثار پژمان بختیاری:

   پژمان بختیاری نه تنها شاعری نامدار به شمار می آید، بلکه محقق، مترجم و نویسنده ای توانا نیز بود که از سال ۱۳۰۵ه.ش. به بعد آثار خود را به رشته ی تحریر در آورد. پژمان محققی ژرف نگر و نکته سنج بود و کوشش او در تصحیح کتب ادبی نیز مبتنی بر دقت علمی، آمیخته با ذوق ادبی بود. او همچنین نثر را روان، رسا و شاعرانه می نوشت و در حوزه های مختلف دانش و ادب و تاریخ و فرهنگ ایرانزمین و  ترجمه از زبان فرانسه تسلط فراوان داشت.   پژمان درطول حیات پربار خود حدود چهل اثر اعم «تالیف، ترجمه و تصحیح» بر جای گذاشت. که بسیاری از آنها هنوز منتشر نشده اند و همچنین بیش از پنجاه مقاله یا اثر ادبی در مجلات معتبر آن دوران مانند «ارمغان، یغما، سخن، وحید، گوهر و…» به چاپ رسانده است. دیوان نیز وی که در سال ۱۳۶۸ تنظیم و تدوین گردید حاوی همه اشعار پژمان نیست بسیاری از اشعار ارزشمند وی در دیوان او نیامده است.

فهرست آثار:
الف ـ آثار منظوم:
۱ ـ سیه روز ،تهران ، ۱۳۰۶ ش، ۱۵۸ص .   ــــ  ۲ـ زن بیچاره، تهران، ۱۳۰۸ ش، ۱۵۸ ص .   ــــ ۳ـ ـ محاکمه شاعر ، تهران،امیر کبیر ۱۳۱۳ ، ۱۳۶ ص .   ـــ ۴ـ ـ بهترین اشعار ، تهران، ۱۳۱۳ ، ۹۷۱ ص.(منتخب اشعار شاعران)  ــــ ۵ــ به یادگار جشن هزارمین سال فردوسی، تهران ۱۳۱۳ش،۳۲ ص .  ــــ ۶ــ خاشاک ، تهران ،۱۳۳۵ ،ش.۳۰۷ ص .  ــــ ۷ــ ـ اندرز یک مادر ، تهران ،۱۳۴۷ ، ص .  ـــ ۸ـــ ـ کویر اندیشه ، تهران ، ۱۳۴۹ ش.۳۳۶ ص .  ــــ ۹ ــ ـ دیوان ، تهران، پارسا ،۱۳۶۸ ش.۵۴۵ ص .

ب ـ آثار منثور:۱ـ تألیفات :  ۱ـ تاریخ پست و تلگراف ایران ،تهران، امیر کبیر ،۱۳۲۷، ۳۵۷ ص.   ـــــ  ـ۲ـ داستان زندگانی حافظ ،تهران ، بی تا.  ـــــــــ  تألیفات منتشر نشده : ـ سخنوران پارسی گوی/گویش بختیاری/پادشاهان ایران/ کاخ های فرانسه/تاریخ منظوم اشکانیان (بیست هزار بیت) و…

۲ـ تصحیح:
۱ـ دیوان حافظ ، تهران ، ۱۳۱۵ ،۳۶۶ ص. تهران ۱۳۴۳ ،ص،۱۳۱۸ ،۴۸۸ ص.  ــــــ ۲ــ کلیات جامی (اولین چاپ در ایران)،تهران ،۱۳۱۷ ،۳۱۶ +۲۸ ص.  ـــــــــ ۳ــ لسان الغیب (حافظ)، تهران، ابن سینا ، بی تا ، پنچاه وپنج +۵۸۹ ص.  ـــ ۴ـ ــ لیلی ومجنون ، نظامی گنجوی ، تهران، ابن سینا ، ۱۳۴۷ ، شانزده +۲۱۸ ص.  ـــــــــــ ۵ ـــ مخزن الاسرار ، نظامی گنجوی ، تهران ، ابن سینا ، ۱۳۴۴ ،ن+۱۱۹ ص.   ـــــــــ ۶ـــ هفت پیکر ، نظامی گنجوی ، تهران ، ابن سینا، ۱۳۴۴ ،یج+ ۲۵۴ ص.  ــــ ۷ ــــ دیوان ژاله قائم مقامی ، تهران، ابن سینا، ۱۳۴۵ ، ۳۱+۱۰۹ ص.  ـــ ۸ـــ خسرو و شیرین ، نظامی گنجوی ،تهران، ابن سینا، ۱۳۴۳ ،یا +۳۱۰ ص. و…

۳ ـ ترجمه :
۱ـ وفای زن، آدلف بنیامین کنستانت، تهران خیام، ۱۳۰۸ ،۱۷۶ ص.  ــــــ  ۲ــ افسانۀ قمار ، هوفمان، تهران،۱۳۱۰ ، ۴۴ ص .   ـــ ۳ـ مریمه ، تهران ، بی تا ،۴۸ ص .  ـــــ ۴ـ دزد اطفال ، مواحل دن،تهران ، بی تا .   ــــ ۵ـ کرسیل ، هوفمان ، تهران ،بی تا .   ــــــ ۶ـ گربۀ سیاه ، اودگار آلن پو، تهران بی تا .   ـــــ ۷ـ قمار باز ، هوفمان، تهران ، بی تا .    ــــــــ ۸ ـ مادموازل اسکودری ، هوفمان، تهران ، بی تا .  ـــــ ۹ ـ رویای شارل ، تهران ، بی تا ۵۶ ص.  ـــــــ  ۱۰ـ پیشه ، آپوله ، تهران ، بی تا . و……

۴ ـ مقدمه ها: ـ مقدمه بر نخستین مجموعه اشعار شهریار، ۱۳۱۰ (به همراه ملک الشعرا بهار).ـ ـ مقدمه بر ضرب المثل های بختیاری ، بهرام داوری، ۱۳۴۳ .ـ  ـ مقدمه بر دیوان ژاله قائم مقامی ، ۱۳۴۹ . و…  ج: مقالات:  بیش از ۷۰  مقاله در مجلات معتبر ادبی مانند «ارمغان،وحید،سخن، یغما و….

تحقیق و نگارش: رضا بهرامی دشتکی (نویسنده و پژوهشگر بختیاری) ـ ۱۳۹۱
منبع: زندگی و اشعار پژمان بختیاری، پژوهش و تدوین رضا بهرامی دشتکی، نشر سامان دانش، تهران، بهمن ماه ۱۳۹۴٫ ص ۲۷ الی ۴۱

پی نوشت ها:

 ۱ـ پژمان بختیاری، کویر اندیشه، ۱۳۴۹، مقدمه ص (هـ ).    ــــ  ۲ـ ژاله قائم مقامی، دیوان، بامقدمه پژمان بختیاری، ۱۳۷۴ ص۶ .      ـــــ ۳ـ منابع متعدد، تاریخ تولد پژمان را چهارم آبانماه ذکر کردند و در اینجا به استناد منابع، همین تاریخ  ذکر گردید اما براساس تطبیق تاریخ هجری قمری با خورشیدی برابر با چهارم آذرماه  خواهد بود.   ـــ ۴ـ پژمان بختیاری، خاشاک، ۱۳۳۵٫ مقدمه ص ( ز ) .

 ۵ ـ وصلتـم وصلـت سیاسی بود      وین سیاسـت زمام و اب دارم

 آخر این لر کجا و من به کجا     راستی راستی عجـب دارم. (دیوان ژاله)

 ۶ ـ پژمان بختیاری، کویر اندیشه، پیشین، مقدمه ص ( و ).  ـــ ۷ ـ غلامحسین یوسفی، چشمه روشن، ۱۳۸۳ ، مقدمه ص ۲۸۱٫ ـــــ ۸ـ پژمان بختیاری، دیوان، بامقدمه باستانی پاریزی، ۱۳۶۸ ، مقدمه ص سی و شش .  ــ  ۹ـ در گویش محلی: «کاکا اَواسلی» .    ــــ ۱۰ ـ پژمان بختیاری، کویر اندیشه، پیشین، ۱۳۴۹، مقدمه ص(و )..   ـــ ۱۱ـ پژمان بختیاری، خاشاک، پیشین، مقدمه ص( ط ) .  ـــــــ ۱۲ـ همان، ص( ط ) و( ی) و دیوان ، پیشین، ص پنجاه و یک.   ــــ ۱۳ـ پژمان بختیاری، کویر اندیشه،  مقدمه ص( ح ) و ( ط ).   ـــ ۱۴ـ پژمان بختیاری، دیوان، پیشین، ص پنجاه و دو .

 ۱۵ـملاعلی بنده، استاد دوران مکتب پژمان، پدر میرزامحمد بهرامی دشتکی بود که هر دو از شاهنامه خوانان بختیاری و ادیب و خوشنویس بوده اند.  ــــ ۱۶ـ پژمان بختیاری،کویراندیشه، ص پنجاه و پنج  و خاشاک، مقدمه ص(ید). ـ  ـــ   ۱۷ـ کوه بلند احمدلیوه (احمد دیوانه) با مناظر زیبا در شمال دشتک.

 ۱۸ـ پژمان بختیاری،کویراندیشه، صص پنجاه وهفت و پنجاه ونه و خاشاک، مقدمه ص (یو)و (یح).  ـ   ۱۹ـ پژمان بختیاری، خاشاک، مقدمه ص( یح ) . ـــ ۲۰ـ پژمان بختیاری، دیوان،  صص شصت وسه ، هفتاد و یک و هفتاد و سه .   ــ ۲۱ ـ جعفرقلی خان سردار اسعد، خاطرات، به کوشش ایرج افشار، ۱۳۷۸ ، ص ۱۰۵٫  ــ ۲۲ـ علی میر انصاری، اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران، ، ۱۳۷۸ صص ۳۰۱ ـ۳۰۳٫     ـــــــ ۲۳ ـ پژمان بختیاری، کویر اندیشه، با مقدمه ایرج افشار ،  ۱۳۷۲، ص ۱۰  .  ــــ ۲۴ ـ دیوان پژمان بختیاری، مقدمه باستانی پاریزی، ص، سی،  و سی و یک .

 ۲۵ـ پژمان با دیگر شاعران برجسته معاصر همچون:حبیب یغمایی، ادیب نیشابوری، مهدی اخوان ثالث، دکترحمیدی شیرازی، مهدی سهیلی، نادر نادر پور، گلچین معانی، انجوی شیرازی، و… نیز معاشرت و دوستی طولانی داشت.   ـــ ۱۴ـ رجوع کنید به  بخش آثار پژمان بختیاری در کتاب زندگی و اشعار پژمان .

 ۱۵ـ محمدرضا شفیعی کدکنی، با چراغ و آینه، در جستجوی ریشه های تحول شعر معاصر ایران،، ۱۳۹۰، ص۲۰۲ و ۲۰۳٫

 ۲۶ـ نادر نادر پور، مجله سخن، به یاد پژمان ، دوره ۲۴، ش۲۷۴ ، آذرماه ۱۳۵۳ ص ۱۱۱ و حداد عادل، دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دایرهالمعارف اسلامی، جلد ۵ ، تهران ، ۱۳۷۹ ، ص ۶۲۴  .

 ۲۷ـ در سالهای قبل از انقلاب، هنرمندانی چون: استاد بنان، قمر الملوک وزیری، ایرج، صدیق تعریف و… بعد از انقلاب نیز خوانندگان متعدد از جمله:، افتخاری، شجریان و… در آثار خود اشعار زیبا و فاخر پژمان را به کار بردند.

 ۲۸ـ ر.ک: کتاب «تاریخچه شعرا و عرفای چهارمحال بختیاری نوشته اوژن بختیاری»، در این کتاب در شرح حال پژمان چنین آمده است : «می توان او را بزرگترین و مقتدرترین شاعر عصر حاضر بختیاری نامید و الحق طبعش بلند و قریحه اش دلپسند است»

 ۲۹ـ فرزندان وی: خانم فریبا پژمان بختیاری که در حال حاضر در تهران ساکن است و فریبرز پسر پژمان که در دوران انقلاب به خارج از کشور مهاجرت نمود و مقیم کشور امریکاست.

 ۳۰ـ پژمان بختیاری، کویر اندیشه ، ۱۳۴۹، پیشین ، مقدمه ص: یط.   ــ ۳۱ ـ سیف اله وحید نیا، درگذشت پژمان،  مجله وحید ، ش ۱۳۲٫ تهران ، آذر ۱۳۵۳ .    ــــــ  ۳۲ـ برخی منابع تاریخ وفات پژمان را شامگاه دوم آذرماه سال ۱۳۵۳ نوشته اند .       ۵ـ مجله وحید ، ش ۱۳۲٫ تهران ، آذر ۱۳۵۳ .

منبع: زندگی و اشعار پژمان بختیاری، پژوهش و تدوین رضا بهرامی دشتکی، نشر سامان دانش، تهران، بهمن ماه ۱۳۹۴٫ ص ۲۷ الی ۴۱

(اشعار و فهرست کامل آثار و مقالات پژمان و اسناد و عکس های وی در «کتاب زندگی و اشعار پژمان بختیاری» آمده است.)

 برخی منابع و ماخذ

 ۱ـ افشار، ایرج، کویر اندیشه ، مقدمه، چاپ اول، تهران ،  پارسا ، ۱۳۷۷ . /   ۲ـ اسحاق، محمد، سخنوران ایران درتاریخ معاصر، تهران، طلوع، ۱۳۶۳ . /  ۳ـ اوژن بختیاری، ابوالفتح، تاریخچه عرفا و شعرای قرن اخیر چهارمحال بختیاری، تهران، بی نا، ۱۳۳۲٫  /  ۴ـ پژمان بختیاری، حسین ، خاشاک ، تهران، امیر کبیر ، ۱۳۳۵٫ /  ۵ـ پژمان بختیاری، حسین، کویر اندیشه، تهران، ابن سینا ،  ۱۳۴۹٫  / ۶ـ پژمان بختیاری، حسین، دیوان، چاپ اول، تهران، پارسا ، ۱۳۶۸ . ۷ـ زندگی و اشعار پژمان بختیاری، پژوهش و تدوین رضا بهرامی دشتکی، شهرکرد، سامان دانش، ۱۳۹۴ . / ۸ـ حافظی، فرامرز ، پژمان بختیاری و خاندان قائم مقامی، فرخشهر، جهان بین، ۱۳۸۴٫ / ۹ـ حداد عادل، غلامعلی، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دایرهالمعارف اسلامی، جلد ۵، ۱۳۷۹ . / ۱۰ـ خسروی ، عبدالعلی، فرهنگ و ادبیات بختیاری ،شهرکرد، ایل ، ۱۳۷۵ . / ۱۱ـ داوری، بهرام، ضرب المثل های بختیاری (بامقدمه پژمان بختیاری)، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۴۳٫ / ۱۲ـ سامانی، عمان ، مخزن الدّرر، به کوشش فریدون حدادسامانی،شهرکرد، عمان، ۱۳۸۷٫ / ۱۳ـ سهیلی، مهدی ، بزم شاعران ، چاپ ششم، تهران، سنایی ، ۱۳۷۴ . /  ۱۴ـ شفق، مجید ، شاعران تهران، از آغاز تا امروز، تهران، سنایی ، ۱۳۷۳ . / ۱۵ـ شیرازی، حافظ، دیوان، به اهتمام پژمان بختیاری، تهران، فروغی ، ۱۳۶۶٫  /  ۱۶ـ قائم مقامی، ژاله ، دیوان ، به کوشش نعیمه آرنگ ، تهران، ادب امروز ، ۱۳۸۹ .  / ۱۷ـ عابدی، کامیار ، در زلال شعر ، چاپ اول، تهران، ثالث ، ۱۳۷۷ .  / ۱۸ـ مصباحی نائینی،محمدعلی، تذکره مدینه الادب، تهران، کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ۱۳۷۶ . /  ۹ـ یوسفی، غلامحسین، چشمه روشن، دیداری باشاعران، تهران، علمی ، ۱۳۸۳ .



به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است - فاضل نظری


به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است

همان قدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است


قلندرها و درویشان و حق گویان و عیّاران!

من از راهی خبر دارم که ذکرش قل هوالله است


ندارم آرزویی جز « مقام » عشق ورزیدن

که از دل آخرین حبّی که بیرون می شود، جاه است


خدایا عشق ما را می کشد یا زنده می سازد

هوای وصل، هر دم چون نفس، جانبخش و جانکاه است


سکوتی سایه افکنده است همچون ابر بر صحرا

شب آرام است و نخلستان پر از تنهایی ماه است


کسی با چاه راز رنج خود را باز می گوید

چه تسبیحی است این؟! آه است، این آه است، این آه است


نمی خوانم خدایش گرچه از اوصاف او پیداست

که هم بر عیب ستّار است، هم بر غیب آگاه است


به سویش بس که مردم چون گدا دست طلب دارند

جوانمردان بسیاری گمان دارند او شاه است


به « سلطان جهان »، « شاه عرب » گفتند و عیب نیست

به هر تقدیر دست لفظ، از توصیف کوتاه است


فاضل نظری 


کتاب صراط المستقیم