شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

شب بود و ماه بود و خیابان - فاطمه دشتی


شب بود و ماه بود و خیابان و ....کاش تو

باران و عطر چایی و ایوان و ....کاش تو

 

پاییز بود و عاشقی و شعر های من

بوی دو سیب و قل قل قلیان و....کاش تو

 

رنگ سفید مهره ی شطرنج دست من

اسب و رخ و پیاده ی میدان و....کاش تو

 

کارم شده ورق زدن خاطرات دور

اشکی که میچکد سر مژگان و....کاش تو

 

دست و نوازش و گره ی باز روسری

چشم و نگاه و خال زنخدان و....کاش تو

 

دامن هزار چین و غزل خوان و دلبری

بزم شراب و موی پریشان و....کاش تو

 

باران ببار، بغض مرا تازه تر بکن

این جا ،ز دوریت همه گریان و....کاش تو

 

صد بیت...نه...هزار غزل...نه، که شعر من

حجمش شده برابر دیوان و....کاش تو

 

دارد نسیم مشت به در میزند و من

در فکر آن که آمده مهمان و....کاش تو

 

فاطمه دشتی