شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

آمدی بغض مرا قسمت باران بکنی - علی نیاکوئی لنگرودی

آمدی بغض مرا قسمت باران بکنی

بارش ابر مرا سهم بیابان بکنی

 

آمدی تنگ تر از پیش دلم تنگ شود

خانه ی دنج مرا کُنج خیابان بکنی

 

آمدی تلخ ترین قصّه شود قصّه ی من

غصه را در دل این غم زده مهمان بکنی

 

آمدی آمدنت لذّت دیدار نداشت

نیتّت زلزله ای بود پریشان بکنی

 

اینکه با آمدنت کفر من ایمان بشود

اینکه شمشیر بگیری و مسلمان بکنی

 

اینکه ساز دل ناکوک ببینی بروی

زخمه را از نفس عاطفه پنهان بکنی

 

بی خداحافظی آماده ی رفتن بشوی

کاخ این سلسله را دولت ویران بکنی

 

شاعری درد بدی بود چه می فهمیدی

آمدی شعر شدی یکسره عصیان بکنی

  

علی نیاکوئی لنگرودی