شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

برای سوخته دل، بستر و مزار یکیست - حامد عسکری

برای سوخته دل، بستر و مزار یکیست

تمشکِ ترشِ لب و تُنگِ زهرمار یکیست

 

تفاوتی نکند اشک و بغض و هق هقِ ما

مسیرِ چشمه و سیلاب و آبشار یکیست

 

هنوز گُرده ی سهراب، سرخ مثل عقیق

هنوز رسمِ پدر سوزِ روزگار یکیست

 

هنوز طعنه به جان میخرد زلیخا و

هنوز بر درِ کنعان امیدوار یکیست

 

هزار بار دلم سوخت در غمی مبهم

دلیلِ سوختنش هر هزار بار یکیست

 

حرام باشد اگر بی وضو بغل گیرم

که قوسِ پیکره ی برنو و دوتار یکیست

 

شبی ترنج به بَر میکشد شبی حلاج

شکایت ازکه کنیم ای رفیق؟!دار یکیست

 

دو مصرع اند دو ابرو شکسته نستعلیق

میانِ هر غزلی بیتِ شاهکار یکیست

 

به دستِ آنکه نوازش شدیم، تیغ افتاد

دلیل خون جگریِ من و انار یکیست!

 

به دشنه کاریِ قلبم برس ادامه بده

خدای هر دوی ما انتهای کار، یکی‌ست

 

حامد عسکری

 

 

رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد - حامد عسکری


رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد

دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد

 

در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت

هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد

 

زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند

اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد

 

آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک،

شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد

 

با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد

با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد

 

ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم

یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد

 

جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت

گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد

 

یک عمر به سودای لبش سوختم و آه

روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد

 

یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر

رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد

 

با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت

مصداق همان وای به حال دگران شد

 

حامد عسکری

چون سرمه می وزی قدمت روی دیده هاست - حامد عسکری


چون سرمه می وزی قدمت روی دیده هاست

لطف خط شکسته بــه شیب کشیده هاست

 

هرکس که روی ماه تو را دیده، دیده است

فرقـی کـه بین دیده و بین شنیده هاست

 

مـوی تـــو نیست ریختــه بر روی شانه هات

هاشور شاعرانه ی شب بر سپیده هاست

 

من یک چنار پیـــرم و هر شاخــه ای ز من

دستی به التماس به سمت پریده هاست

 

از عشق او بترس غزل مجلسش نرو

امروز میهمانی یوسف ندیده هاست...


 

حامد عسکری


اصلاً قبول حرف شما، من روانی‌ام - حامد عسکری


اصلاً قبول حرف شما، من روانی‌ام

من رعد و برق و زلزله‌ام؛ ناگهانی‌ام

 

این بیت‌های تلخِ نفس‌گیرِ شعله‌خیز

داغ شماست خیمه زده بر جوانی‌ام

 

رودم؛ اگر چه بی‌تو به دریا نمی‌رسم

کوهم؛ اگر چه مردنی و استخوانی‌ام

 

من کز شکوه روسری‌ات کم نمی‌کنم

من، این من غبار؛ چرا می‌تکانی‌ام؟

 

بگذار روی دوش تو باشد یکی دو روز

این سر که سرشکسته ی نامهربانی‌ام

 

کوتاه شد سی و سه پل و دو پلش شکست

از بعد رفتنت گل ابروکمانی‌ام

 

شاعر شنیدنی است ولی دست روزگار

نگذاشت این که بشنوی‌ام یا بخوانی‌ام

 

این بیت آخر است، هوا گرم شد؛ بخند

من دوست‌دار بستنی زعفرانی‌ام



حامد عسکری


هرچه با تنهایی من آشنا تر می شوی - حامد عسکری


هرچه با تنهایی من آشنا تر می شوی

دیرتر سر میزنی و بی وفا تر می شوی

 

هرچه از این روزهای آشنایی بگذرد

من پریشان تر، تو هم بی اعتناتر می شوی

 

من که خرد و خاکشیرم! این تویی که هر بهار

سبزتر می بالی و بالا بلاتر می شوی

 

مثل بیدی زلف ها را ریختی بر شانه ها

گاه وقتی در قفس باشی رهاتر می شوی

 

عشق قلیانی ست با طعم خوش نعنا دوسیب

می کشی آزاد باشی، مبتلاتر می شوی

 

یا سراغ من می آیی چتر و بارانی بیار

یا به دیدار من ابری نیا... تر میشوی

 

حامد عسکری


عشق بعضی وقتها از درد دوری بهتر است - حامد عسکری


عشق بعضی وقتها از درد دوری بهتر است

بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است

 

توی قرآن خوانده ام... یعقوب یادم داده است   :

دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است

 

نامه هایم چشمهایت را اذیت می کند

درد دل کردن برای تو حضوری بهتر است

 

چای دم کن... خسته ام از تلخی نسکافه ها

چای با عطر هل و گلهای قوری بهتر است

 

من سرم بر شانه ات ؟...یا تو سرت بر شانه ام؟...

فکر کن خانم اگر باشم چه جوری بهتر است ...؟


 

حامد عسکری


چگونه باشی و چشم از نگاه بردارم ؟ - حامد عسکری


چگونه باشی و چشم از نگاه بردارم ؟

چگونه از ته یک چاه ماه بردارم ؟

 

چه فرق دارد وقتی همیشه می بازم

سپید بردارم یا سیاه بردارم ؟

 

همیشه دلخوشی ام بوده آخر بازی

یکی دو مهره به عمد اشتباه بردارم

 

که تو برنده شوی از شکوه خندی تو

برای دلهره ام سرپناه بردارم

 

تو مثل قلیانی ، لب گذار روی لبم

به قدر ظرفیتم از تو آه بردارم

 

به لطف فاصله ها عشق پاک میماند

مخواه فاصله ها را ... مخواه بردارم

 


حامد عسکری


 

مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر - حامد عسکری


مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر

با همه گرمیم... با دل های تنها بیشتر

 

درد را با جان پذیراییم و با غم ها خوشیم

قالی کرمان که باشی می خوری پا بیشتر

 

بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار

زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر

 

هر شبِ عمرم به یادت اشک می ریزم ولی

بعدِ حافظ خوانیِ شب های یلدا بیشتر

 

رفته ای ... اما گذشتِ عمر تاثیری نداشت

من که دلتنگ توام امروز ... فردا بیشتر

 

زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلخ تر

بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر

 

هیچ کس از عشق سو غاتی به جز دوری ندید

هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر

 

بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی :"عاشقم"

خون انگشتم بر آجر حک کنم : ما بیشتر...

 

حامد عسکری


چوپان شده تا شاعر ذاتی شده باشد - حامد عسکری


چوپان شده تا شاعر ذاتی شده باشد

آواره آن ماه دهاتی شده باشد

 

چوپان شده در جنگل بادام بچرخد

تا مست چهل چشم هراتی شده باشد

 

شاید اثر جنگل بادام و کمی بغض

منجر به غزلواره آتی شده باشد

 

سخت است ولی می‌گذرم از نفسی که

جز با نفس گرم تو قاطی شده باشد

 

از بین ده انگشت یکی قسمتش این نیست

در لیقه موهات دواتی شده باشد

 

تو... چایی...بی‌ قند...و یک عالمه زنبور

شاید لب فنجان شکلاتی شده باشد

 


 حامد عسکری


نامه آخرت به دستم رسید - حامد عسکری


نامه آخرت به دستم رسید

بالاخره تونستی پستش کنی

 

خیلی پلا میونمون خراب شد

دیگه نمی تونی درستش کنی

 

جون به لبم رسید تا رامم بشی

چه جوری این شعله رو خاموش کنم

 

شاید ببخشمت ولی محاله

نامه آخرو فراموش کنم

 

نوشتی آسمونمون تموم شد

هرچی که بوده بینمون تموم شد

 

تو ساده رد شدی ولی جدایی

خیلی برای من گرون تموم شد

 

تو آسمون قلب من پریدن

یه ذره بال و پر می خواس نداشتی

 

به من نگو تقصیر سرنوشته

عاشق شدن جگر می خواس نداشتی

 

با این حساب حرفی دیگه نمونده

منم دیگه حرفامو جم می کنم

 

چندتا غزل میمونه چندتا نامه

اونم یه خاکی تو سرم میکنم

 

ازما گذشته اینو بشنو برو

که چوب حراج نزنی دلت رو

 

دل به کسی بده که وقتی میره

رژت رو پاک کنه نه ریملت رو

 

حامد عسکری


پرنده بودی و از بام من پرت دادند - حامد عسکری


پرنده بودی و از بام من پرت دادند

تو ساک بستی و نام مسافرت دادند

 

قَدت خمید ، نگاهت شکست ، روحت مُرد

کلاغهای مزاحم چه بر سرت دادند ؟

 

تو نیم دیگر من بودی و ندانستی

چه داغها که به این نیم دیگرت دادند

 

خدا نخواست من و تو کنار هم باشیم

سه چار هفته به کنکور شوهرت دادند

باران که گرفت غربتم را شستم - حامد عسکری

باران که گرفت غربتم را شستم

 

دلتنگی تلخ عزلتم را شستم

 

یک شب تو به خواب من مرا بوسیدی

 

یک هفته ی بعد صورتم را شستم

دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن - حامد عسکری


دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن

به از آن است که در دام نگاه افتادن

 سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟

تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن

لاک پشتانه به دنبال تو می آیم و آه

چه امیدی که پی باد به راه افتادن؟

آخر قصه ی هر بچه پلنگی این است    :

پنجه بر خالی و در حسرت ماه... افتادن

 با دلی پاک، دلی مثل پر قو سخت است

سر و کارت به خط و چشم سیاه افتادن

من همان مهره ی سرباز سفیدم که ازل

قسمتم کرده به سر در پی شاه افتادن

عشق ابریست که یک سایه ی آبی دارد

سایه اش کاش به دل گاه به گاه افتادن

  

حامد عسکری


نهاده است به غبغب ترنج قالی کرمان - حامد عسکری


نهاده است به غبغب ترنج قالی کرمان

نشانده بر عسل لب انارهای بدخشان

نشسته است به تختی به تختی از گل و کاشی

سی و سه بافه رها کرده در شکوه سپاهان

سپرده روسری اش را به بادهای مخالف

به بادهای رها در شب کویر خراسان

دو دست داغ و نحیفم میان زلف پریشش

لوار شرجی قشم است در شمال شمیران

برآن شدم که ببوسم عروس شعر خودم را

ببوسمش به خیال گلابگیری کاشان

غزل رسید به آخر هنوز اول وصفم

همینقدر بنویسم فرشته ایست به قرآن


 

حامد عسکری


یک سینه حرف هست، ولی نقطه‌چین بس است - حامد عسکری


یک سینه حرف هست، ولی نقطه‌چین بس است

خاتون دل و دماغ ندارم.... همین بس است

 یک روز زخم خوردم یک عمر سوختم

 کو شوکران؟ که زندگی اینچنین بس است

عشق آمده‌ست عقل برو جای دیگری

یک پادشاه حاکم یک سرزمین بس است

 مورم، سیاوشانه به آتش نکش مرا

 یک ذره آفتاب و کمی ذره‌بین بس است

ظرف بلور! روی لبت خنده‌ای بپاش

نذری ندیده را دو خط دارچین بس است

 ما را به تازیانه نوازش نکن عزیز

 که سوز زخم کهنه‌ی افسار و زین بس است

از این به بعد عزیز شما باش و شانه‌هات

ما را برای گریه سر آستین بس است


 

حامد عسکری