شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

من از این سرزمین چه خواستم - شیرکو بیکس


من از این سرزمین چه خواستم

جدا از تکه‌ای نان

گوشه‌ای سرشار از  اطمینان 

جیبی سیر و

مُشتی آفتابِ آرام...

بارانی از دوست داشتن و

پنجره‌ای باز  به سوی آزادی و عشق.

 

من بیش از این چه خواستم

که هرگز نبود.

 

تا که نیمه‌شبی

دروازه‌ای را شکستم

 رفتم

...برای همیشه رفتم.

 

شیرکو بیکس