شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

چون نمی‌بینم جمال روی دوست - عطار

گر من اندر عشق مرد کارمی

از بد و نیک و جهان بیزارمی

 

کفر و دین درباختم در بیخودی

چیستی گر بیخود از دلدارمی

 

کاشکی گر محرم مسجد نیم

محرم دردی‌کش خمارمی

 

کاشکی گر در خور مصحف نیم

یک نفس اندر خور زنارمی

 

در دلم گر هیچ هشیاریستی

از می غفلت دمی هشیارمی

 

چون نمی‌بینم جمال روی دوست

زین مصیبت روی در دیوارمی

 

گر ندارم از وصال او نشان

باری از کویش نشانی دارمی

 

گر مرا در پرده راهستی دمی

محرم او زحمت اغیارمی

 

گر نبودی راه از من در حجاب

من درین ره رهبر عطارمی

 

عطار

جامی شکسته دیدم

جامی شکسته دیدم

در بزم می فروشی

 

گفتم بدین شکسته

چون باده میفروشی!؟

 

خندید و گفت زین جام

جز عاشقان ننوشند

مستِ شکسته داند

قدرِ شکسته نوشی...

 

شاعر: ناشناس

 

 پی نوشت: این شعر رو در فضای مجازی به "خ ی ا م" نسبت داده اند که من بعید می دانم درست باشد کما اینکه در سایت گنجور هم سرچ کردم و نیست.

آقای مهدی اصغری در صفحه شعر نو این شعر را منتشر کرده اند:

 

http://shereno.com/60828/55509/502780.html