شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

اشک می ریزم - سیامک نوری


حالا که هستی... در کنارت اشک می ریزم 

آغوش وا کن در حصارت اشک می ریزم

 

بر شانه هایت ریختی موهای لختت را

دارم به روی آبشارت اشک میریزم 

 

بار سفر بستی و من تنهاتر از هر وقت... 

تو میروی... پشت قطارت اشک میریزم 

 

در ایستگاه خالی از تو می نشینم باز 

دارم به دور از سایه سارت اشک می ریزم 

 

آهسته می خشکد گل لبخندهای من

در حسرت عطر بهارت اشک می ریزم

 

خورشید من هر جا که باشی با تو دلگرمم

هر جا که باشم در مدارت اشک می ریزم

 

خانه که هیچ این شهر بی تو مثل زندان است

آزادم اما در اسارت اشک می ریزم

 

عکس تو را آهسته برمیدارم از دیوار

حالا به روی یادگارت اشک می ریزم

 

سیامک نوری


دانلود دکلمه