شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

یادم نمی کنی و ز یادم نمی روی - شهریار

یادم نمی کنی و ز یادم نمی روی

یــادت بخیــر یار فراموشــکار من

گفتم ار عاشق شوم گاهی غمی خواهم کشید

من چه دانستم که بار عالمی خواهم کشید

به غیر از مرگ فرجامی ندارم

سرآغاز و سرانجامی ندارم

مرا دیوانه ات نامیده بودند

نباشی بعد از این نامی ندارم

گویند دل به آن مَهِ نامهربان مَده

دل آن زمان رُبــود که نامهربان نبــود

تا تو را دیدم ندادم دل به کس

عاشقم کــردی به فریادم بِرس

 

شهریار

یک بار به اصرار تو - فاضل نظری

 پرسیدی ام از عشق و جوابی نشنیدی

 بشنو که سزاوار سکوت است سوالت

 

یک بار به اصرار تو عاشق شدم ای دل

این بار اگر اصرار کنی وای به حالت

 

فاضل نظری

آهندل خودشیفته‌ی کافر مغرور - سجّاد سامانی

آهندل خودشیفته‌ی کافر مغرور

دور است که یادی کند از عاشق مهجور ...

 

می‌گفت: در این شهر، که دلباخته‌ام نیست؟

آنقدر که محبوبم و آنقدر که مشهور

 

گفتم که تو منظور من از اینهمه شعری

مغرور، نگاهی به من انداخت که: منظور؟!

 

من شاعر دوران کهن بودم و آن مست

آمد به مزار من و برخاستم از گور

 

بار دگرش دیدم و در نامه نوشتم:

نزدیک رقیبانی و می‌بوسمت از‌ دور ...

 

بر عاشق دل‌نازک خود رحم نکردی

آهندل خودشیفته‌ی کافر مغرور!

 

سجّاد سامانی

شاه کلیدِ شعور در زندگی

شاه کلیدِ شعور در زندگی این است که یک‌جایی، در یک اتفاقی، در یک بحث یا ذوق یا نقد، خودتان را به نزدیکترین آینه‌ی دوروبرتان برسانید، زل بزنید در چشم‌های خودتان و بگویید "من اشتباه کردم"! بعد یک چَک بخوابانید زیر گوشِ خودتان و اشکِ خودتان را در بیاورید، بعد قربان صدقه‌ی خودتان بروید و بگویید فدای سرت، همین که فهمیدی اشتباه آمدی این قسمت از راه را، این قسمت از قضاوت‌هایت را، این قسمت از حرف‌زدن‌هایت را، این قسمت از تجاوزهایت را، ... خودش کلی‌ست. چه آه‌دم‌ها که آهِ شان، دَم نمی‌شود و باز نمی‌فهمند. آنوقت می‌توانید به فهمیده‌ترین و معصوم‌ترین حالت‌تان در آینه یکبار دیگر نگاه کنید و خودتان را آماده کنید تا تاوانِ تمامِ آن اشتباهات را پس بدهید. اما جا نزنید. جا نزنید.

هر آدمی، لااقل یکبار در زندگی‌اش، به دور از تمامِ ماله‌کشی‌ها و توجیه‌گری‌ها، باید جسارتش را بریزد در صدایش و بگوید "تاوان اشتباهاتم را روی گردنِ خودم بار بزنید". تمام جَدَل‌ها، تمام دل‌سیاهی‌ها، تمام جنگ‌ها از همین گردن نگرفتن‌ها کلید می خورند که آن هم شاید از کمبودِ آینه ناشی شود!

پس فرزندانم پیش نیازِ این درس حملِ همواره‌‌ی یک آینه‌ی خوش جیوه است.

آینه‌ای از جنسِ انصاف و وجدان!

فقط حواس‌تان باشد...

آینه، شکستنی‌ست!

 

تکه‌ای از مجموعه‌ی: " #‌برای_فرزند_نداشته_ام "

رفت آن که سری پر از خمارش دارم - مهستی گنجوی

رفت آن که سری پر از خمارش دارم

چون جان دارم گهی که خوارش دارم

 

بر آمدنش چنان امیدم یارست

گوئی که هنوز در کنارش دارم

 

مهستی گنجوی

دریا لب ساحل را، هر ثانیه مى‌بوسد - فروغ فرخزاد


دریا لب ساحل را، هر ثانیه مى‌بوسد

این سنت او عشق‌ست، عشقى که نمی‌پوسد

 

اما دل آدم‌ها، اندازه‌ی دریا نیست

عشقى که به هم دارند آنقدر شکوفا نیست

 

ما عاشق اگر بودیم، بى‌واژه نمى‌ماندیم

دیوانگىِ هم را بیهوده نمى‌خواندیم

 

اى کاش براى ما، دریا شدن آسان بود

در سینه‌ی ما هر روز امواج خروشان بود

 

اى کاش که آدم‌ها دلتنگ نمى‌مردند

دلواپسىِ هم را از یاد نمی‌بردند

 

من قطره‌ی بارانم، کافی‌ست تو دریا شى

ساحل پر تنهایی‌ست، عشق‌ست اگر باشى

 

فروغ فرخزاد