شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

بر دکه ی روزنامه فروشی - شمس لنگرودی


بر دکه ی روزنامه فروشی

باران

به شکل الفبا می بارد

دوست دارم

چند حرف و شاخه گلی در منقار بگیرم

و منتظرت بمانم

باران عصر

موزون و مقفا

می بارد

می بارد

می بارد

و تو

دیر کرده یی

گل ها

مثل پرندگان به دام افتاده در کف من می لرزند

 

تو نخواهی آمد

و شعر

داستان پرنده یی است

که پرواز را دوست دارد و

بالی ندارد

 

شمس لنگرودی


دلم گرفته ، ای دوست - سیمین بهبهانی


دلم گرفته ، ای دوست! هوای گریه با من

گر از قفس گریزم کجا روم ، کجا من؟

 

کجا روم که راهی به گلشنی ندارم

که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من

 

نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل

چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

 

ز من هر آن که او دور چو دل به سینه نزدیک

به من هر ان که نزدیک از او جدا جدا من

 

نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی به یاد آشنا من

 

زبودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد؟

که گوید به پاسخ که زنده ام چرا من

 

ستاره ها نهفتم در آسمان ابری

دلم گرفته ، ای دوست هوای گریه با من

 

 

سیمین بهبهانی


اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش - حافظ


اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش

حریف خانه و گرمابه و گلستان باش

شکنج زلف پریشان به دست باد مده

مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش

گرت هواست که با خضر همنشین باشی

نهان ز چشم سکندر چو آب حیوان باش

زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیست

بیا و نوگل این بلبل غزل خوان باش

طریق خدمت و آیین بندگی کردن

خدای را که رها کن به ما و سلطان باش

دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار

وز آن که با دل ما کرده‌ای پشیمان باش

تو شمع انجمنی یکزبان و یکدل شو

خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش

کمال دلبری و حسن در نظربازیست

به شیوه نظر از نادران دوران باش

خموش حافظ و از جور یار ناله مکن

تو را که گفت که در روی خوب حیران باش

 

حافظ


رود - سیدعلی صالحی


اگر این رود بداند 

که من چقدر بی‌چراغ 

از چَم و خَمِ این شبِ خسته گذشته‌ام 

به خدا عصبانی می‌شود 

می‌رود ماه را از آسمان می‌چیند.


اگر این ماه بداند 

که من چقدر بی‌آسمان و ستاره زیسته‌ام 

یعنی زندگی کرده‌ام ...،

اگر این پرستو بداند 

که من چقدر ترا دوست می‌دارم 

به خدا زمین از رفتنِ این همه دایره باز ...

باز می‌ماند!


چه دیر آمدی حالایِ صدهزار ساله‌ی من!

من این نیستم که بوده‌ام 

او که من بود آن همه سال 

رفته زیر سایه‌یِ آن بیدِ بی‌نشان مُرده است


سیدعلی صالحی


این همه پیچ - مارگوت بیکل


این همه پیچ

این همه گذر
این همه چراغ
این همه علامت

و همچنان استواری در وفادار ماندن

به راهم
خودم
هدفم
و به تو
وفایی که مرا
و تو را
به سوی هدف
راه می نماید.

مارگوت بیکل



نیلگون پرده برکشید هوا - فرخی سیستانی






نیلگون پرده برکشید هوا

باغ بنوشت مفرش دیبا

آبدان گشت نیلگون رخسار

و آسمان گشت سیمگون سیما

چون بلور شکسته، بسته شود

گر براندازی آب را به هوا

لوح یاقوت زرد گشت به باغ

بر درختان صحیفهٔ مینا

بینوا گشت باغ مینا رنگ

تا درو زاغ برگرفت نوا

مطرب بینوا نوا نزند

اندر آن مجلسی که نیست نوا

گر نه عاشق شده‌ست برگ درخت

از چه رخ زردگشت و پشت دو تا

باد را کیمیای سوده که داد

که ازو زر ساو گشت گیا

گر گیا زرد گشت باک مدار

بس بود سرخ روی خواجهٔ ما

خواجهٔ سید اسعد آنکه ازوست

هر چه سعدست زیر هفت سما

آنکه با رای او یکیست قدر

آنکه با امر او یکیست قضا

زیر تدبیر محکمش آفاق

زیر اعلام همتش دنیا

تا به دریا رسید باد سخاش

در شکسته‌ست زایش دریا

کل جودست دست او دایم

وان دگر جودها همه اجزا

هرکه امروز کرد خدمت او

خدمت او ملک کند فردا

هر که خالی شد از عنایت او

عالم او را دهد عنان عنا

زایران را سرای او حرمست

مسند او منا و صدر صفا

هر که تنها شود ز خدمت او

از همه چیزها شود تنها

جز بدو سازوار نیست مدیح

جز بدو آبدار نیست ثنا

آفرین خدای باد بر او

کآفرین را بلند کرد بنا

بابها گشت صدر و بالش ازو

که ثنا زو گرفت فر و بها

او کند فرق نیک را از بد

او شناسد صواب را ز خطا

خاطر من مگر به مدحت او

ندهد بر مدیح خلق رضا

گرچه دورم به تن ز خدمت او

نکنم بی بهانه رسم رها

هر زمان مدحتی فرستم نو

ای رساننده زود باش هلا

او سزاوارتر به مدح و ثناست

جهد کن تا رسد سزا به سزا

ای ستوده خوی ستوده سخن

ای بلند اختر بلند عطا

گر به خدمت نیامدم بر تو

عذرکی تازه رخ نمود مرا

تا ز درگاه تو جدا گشتم

هر زمانی مرا غمیست جدا

فرقت پردهٔ تو گشت مرا

پرده‌ای بر دو دیدهٔ بینا

من به مدح و دعا ز دستم چنگ

گر بسنده کنی به مدح و دعا

تا نمازست مایهٔمؤمن

تا صلیبست قبلهٔ ترسا

شادمان باش و بختیار و عزیز

جاودان، کامران و کامروا

 

فرخی سیستانی



من کجا، باران کجا - پوریا سوری


من کجا، باران کجا و راه بى پایان کجا

آه این دل دل زدن تا منزل جانان کجا

 

هرچه کویت دورتر، دل تنگ‌تر، مشتاق‌تر

در طریق عشقبازان مشکلِ آسان کجا


پوریا سوری 


Leonard Cohen – By The Rivers Dark – The Passion of the Christ








By The Rivers Dark

By the rivers dark
I wandered on.
I lived my life
In Babylon.

And I did forget
My holy song
And I had no strength
In Babylon.

By the rivers dark
Where I could not see
Who was waiting there
Who was hunting me.

And he cut my lip
And he cut my heart.
So I could not drink
From the river dark.

And he covered me,
And I saw within,
My lawless heart
And my wedding ring,

I did not know
And I could not see
Who was waiting there,
Who was hunting me.

By the rivers dark
I panicked on.
I belonged at last
To Babylon.

Then he struck my heart
With a deadly force,
And he said, â??This heart
It is not yours.’

And he gave the wind
My wedding ring
And he circled us
With everything.

By the rivers dark,
In a wounded dawn,
I live my life
In Babylon.

Though I take my song
From a withered limb,
Both song and tree,
They sing for him.

Be the truth unsaid
And the blessing gone,
If I forget
My Babylon.

I did not know
And I could not see
Who was waiting there,
Who was hunting me.

By the rivers dark,
Where it all goes on
By the rivers dark
In Babylon





دانلود آهنگ



ما آدمها - پائولو کوئیلو


ما آدمها دو سبد با خودمون داریم...

یکی جلومون آویزونه، یکی هم پشتمون.

نکات مثبت و خوبی هامونو میندازیم تو سبد جلویی، عیبهامونو تو سبد پشتی.

وقتی تو مسیر زندگی داریم راه میریم، فقط دو چیزو می‌بینیم:

خوبیهای خودمون و عیبهای نفر جلویی.


پائولو کوئیلو



تا آن هنگام که فصل آخر - مارگوت بیکل


تا آن هنگام که فصل آخر
در کتاب زندگی انسانی نوشته نشده
هر صفحه و هر تجربه ای مهیج است
همه چیز گشوده است و قابل تغییر
کسی که تنها
به فصل های قدیمی و ورق خورده ی کتاب بیاندیشد
نقطه اوج فصل آخر زندگی را
از دست می دهد .
 

مارگوت بیکل



Mi Fandango - Gipsy Kings







Spanish
Mi Fandango

 

La carmen esta bailando por la caille en el dia y tiene un cabello blanco y vija sus soros negros el compa douna guitara bailando la boleria
La carmen esta bailando por la caille en el dia y tiene un cabello blanco y vija sus soros negros el compa douna guitara bailando la boleria

Qué lo qué digo é la verdad
Escucha fandango comingo
Qué lo qué digo é la verdad
Qué mas hombre hasa llorar
Los tiercos
Si soy sentiyo de una culpa y el cantaba

La carmen esta bailando por la caille en el dia y tiene un cabello blanco y vija sus soros negros el compa douna guitara bailando la boleria
La carmen esta bailando por la caille en el dia y tiene un cabello blanco y vija sus soros negros el compa douna guitara bailando la boleria

Porqué
Méscucha lo cielo
Mé lévanto la fuerta y lamor
Porqué
Méscucha lo cielo
Si el verdad qué existé un dios
Qué diré la vida del sueno

Y que haga un mundo nuevo

La carmen esta baillando por la calle el el dia y tiene un cabellos blanco y
Vija sus soros negros el compas duna guitara baillando la boleria
Vija sus soros negros el compas duna guitara baillando la boleria
Vija sus soros negros el compas duna guitara baillando la boleria
Vija sus soros negros el compas duna guitara baillando la boleria





دانلود آهنگ



من یکی را از خودم دیوانه تر می خواستم - محمد سلمانی


من یکی را از خودم دیوانه تر می خواستم

سر نمی پیچید اگر یک روز سر می خواستم


اهل عشق و عاشقی اهل تمنّا اهل درد

این چنین دیوانه ای را همسفر می خواستم


می نشستم روبه رویش، روبه رویم می نشست

لحظه های عاشقی از او نظر می خواستم


او قدح در دست و من جامِ تمنّایم به کف

هرچه او می داد من هم بیشتر می خواستم


من کجا در می زدن سودای خیامی کجا

من پیِ جامی دگر جامی دگر می خواستم


هر زمان هرجا که می افتادم از مستی به خاک

تکیه می کردم به مِی از خاک بر می خاستم


بارها فرموده: روزی خواستی از من بخواه

من تورا می خواستم روزی اگر می خواستم


گوشه ای دنج و تو و یک جام مِی قدری گناه

از خدا چیز زیادی را مگر می خواستم؟


 محمد سلمانی


خواب - حسین سلیمانی

 

ازم پرسید

میدونی غم کی میاد سراغ ادم

گفتم نه

گفت وقتایی که میخواى بخوابی

گفتم اونا که خاطره اس

گفت نه غمه

یه وقتایی با حال خوب میاد

یه وقتایى با یه رنگ شاد میاد

یه وقتایی میخوای بخوابیو به شکل بیخوابی میاد

غمه

مطمئن باش


خنده ام گرفت

گفت: چرا میخندى!؟

گفتم : ... من خیلی غم دارم

گفت از کجا میدونى!؟

- از کجا میدونم؟!!.... همین الان

لبام داره میخنده....اما دلم پر از زخمه

یه چى بگم!؟؟

نامردا شبام بیشتر میان سراغ ادم

مطمئنم امشبم خواب ندارم



حسین سلیمانى


دانلود دکلمه



سلام آخر - اهورا ایمان


سلام ای غروب غریبانه دل

سلام ای طلوع سحرگاه رفتن

سلام ای غم لحظه‌های جدایی

خداحافظ ای شعر شب‌های روشن

خداحافظ ای شعر شب‌های روشن

خداحافظ ای قصه عاشقانه

خداحافظ ای آبی روشن عشق

خداحافظ ای عطر شعر شبانه

خداحافظ ای همنشین همیشه

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته

تو تنها نمی‌مانی ای مانده بی من

تو را می‌سپارم به د‌ل‌های خسته

تو را می‌سپارم به مینای مهتاب

تو را می‌سپارم به دامان دریا

اگر شب نشینم اگر شب شکسته

تو را می‌سپارم به رویای فردا

به شب می‌سپارم تو را تا نسوزد

به دل می‌سپارم تو را تا نمیرد

اگر چشمه واژه از غم نخشکد

اگر روزگار این صدا را نگیرد

خداحافظ ای برگ و بار دل من

خداحافظ ای سایه‌سار همیشه

اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم

خداحافظ ای نوبهار همیشه

 

 

اهورا ایمان