شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

حالا تو یک سویی و من سوی دگر - الهام دیداریان

 

حالا تو یک سویی و من سوی دگر

آمد سرم از آنچه می ترسیدم آخر

 

مردم تعجب میکنند از اینکه من را

درجنگ با دنیا نمی بینند چرا

 

آنقدر دلگیرم که دگر زندگی را

قدرت ندارم تا باز گیرم از سر

 

از دوست ... دشمن ... از خودم رنجیدم اما

هرگز نشد چشمانم از این غصه ها تر

 

با خود تصور کن چه خواهی کرد وقتی

مجبور باشی بپری بی بال و بی پر...

 

پایان پیکار من و دنیاست مردن

در گوشه ی میدان جنگی نا برابر

 

الهام دیداریان

 

 

یک نفر قلب تو را بی سحر و جادو می برد - الهام دیداریان


یک نفر قلب تو را بی سحر و جادو می برد
بی گمان من می شوم بازنده و او می برد

اشک می ریزم و می دانم که چشمان مرا
عاقبت این گریه های بی حد از سو می برد

آنقدر تلخم که هر کس یک نظر میبیندم
ماجرا را راحت از رفتار من بو می برد

من در این فکرم جهان را می شود تغییر داد
عاقبت اما مرا تقدیر از رو می برد

یک نفر از خواب بیدارم کند دارد کسی
با خودش عشق مرا بازو به بازو می برد



الهام دیداریان


با دلم سر سخت شو - الهام دیداریان


با دلم سر سخت شو ... تا می توانی سخت تر

می شود دل کندنم با مهربانی سخت تر  


من که می دانم خدا بی آنکه مبعوثم کند

دائما می گیرد از من امتحانی سخت تر


زندگی را باختم در این قمار اما هنوز

حاضرم حتی بپردازم زیانی سخت تر


هیچ فکرش را نمی کردم که بعد از رفتنت

بگذرند این لحظه ها آنی به آنی سخت تر


سخت بار آورده این دنیا مرا اما چه سود

می شود جان کندنم با سخت جانی سخت تر


آه ! می آورد رستم هم در این پیکار کم

پیش پایش بود اگر هر بار خوانی سخت تر


الهام دیداریان


چگونه شرح دهم بت پرست یعنی چه؟ - الهام دیداریان


چگونه شرح دهم بت پرست یعنی چه؟

کسی که دل به تو یک عمر بست یعنی چه؟


برای لحظه ی اول که دیدمت ناگاه

 نخورده تجربه کردم که مست یعنی چه


گذشتی و نگذشتم که خاطرت باشد

کسی که پای دلش مانده است یعنی چه


گلایه می کند از گریه ام خدا اما

 زمین نخورده بفهمد شکست یعنی چه


تو را که ترک کنم تازه بعد می فهمی

که انتقام من و ضرب شصت یعنی چه ؟

 

الهام دیداریان 


وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود - الهام دیداریان


وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود

با سارِ پشت پنجره جایم عوض شود

 

هی کار دست من بدهد چشم های تو

هی توبه بشکنم و خدایم عوض شود

 

با بیت های سر زده از سمت  ناگهان

حس می کنم که قافیه هایم عوض شود

 

جای تمام گریه ، غزل های ناگــــــزیر

با قاه قاه  خنده ی بی غم عوض شود

 

سهراب  شعرهای من از دست می رود

حتی اگر عقیده ی رستم عوض شود

 

قدری کلافه ام و هوس کرده ام که باز

در بیت های بعد ، ردیفم عوض شود

 

حـوّای جا گرفته در این فکر رنج  تلخ

انگــار هیچ وقـت به آدم نـمی رسد

 

تن داده ام به این که بسوزم در آتشت

حالا بهشت هم به جهنم نمی رسد

 

با این ردیف و قافیه بهتر نمی شوم !

وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود

 

الهام دیداریان


برو تنها مرا بگذار بس کن این ترحم را - الهام دیداریان


برو تنها مرا بگذار بس کن این ترحم را

تحمل می کنم هر جور باشد حرف مردم را

 

بدون عشق مردابی است این دنیا ... تصور کن

بگیری لحظه ای کوتاه از دریا تلاطم را

 

یکی دیگر خطا کرد و به پای ما نوشتی حکم

بگو تا کی بپردازیم ما تاوان گندم را

 

اگر هر آن در این آتش بسوزم باز خواهم ساخت

خودم با دست خود آماده خواهم کرد هیزم را

 

دلم تنگ است هی پهلو به پهلو می شوم امشب

تو اما شک ندارم خواب دیدی شاه هفتم را

 

 

الهام دیداریان


تلخ است پرسه های خیابان عصرها - الهام دیداریان

تلخ است پرسه های خیابان عصرها

بی چتر زیر نم نم باران عصرها

 

گم کرده ام همیشه خودم را کنار تو

در سایه های مبهم بی جان عصرها

 

حالا ترانه های بنان دلنشین ترند

حالا نشسته ایم در ایوان عصر ها

 

گنجشک های حادثه هی برگ میشوند

بر شاخه های خشک درختان عصرها

 

من ابر میشوم و تو را گریه میکنم

همراه بادهای پریشان عصرها

 

ار هر طرف نرفته به بن بست میرسیم

در کوچه های سر به گریبان عصرها

 

الهام دیداریان