شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

ای عاشق - مسعود فردمنش


ای عاشق در انتظار چه نشستی

 

در انتظار بادها ی پائیزی

 

باران های بهاری

 

برگها ی زرد

 

و یا شکوفه های ارغوانی

 

در انتظار کدامی

 

انتظار بیهوده ست ، پنجره را باز کن

 

جدار را بشکن

 

غبار را بشوی

 

و خاطره ها را به خاطره ها بسپار

 

تا پایان ، پایانها مانده است

 

این است زندگی

 

این است روزگار

 



مسعود فردمنش