شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

تا زنده باشم چون کبوتر دانه می خواهم - علیرضا بدیع


تا زنده باشم چون کبوتر دانه می خواهم

امروز محتاج توام؛ فردا نمی خواهم

 

آشفته ام...زیبایی ات باشد برای بعد

من درد دارم شانه ای مردانه می خواهم

 

از گوشه ی محراب عمری دلبری جستم

اکنون خدا را از دل میخانه می خواهم

 

می خندم و آیینه می گرید به حال من

دیوانه ام، هم صحبتی دیوانه می خواهم

 

در را به رویم باز کن! اندوه آوردم

امشب برای گریه کردن شانه می خواهم

 

علیرضا بدیع



حاصل بوسه های تو - شمس لنگرودی

حاصل بوسه های تو 

اکنون منم 

شعری

که از شکوفه های بهاری سنگین است

و سر به سجده بر آب فرود آورده 

دعا می خواند.


شمس لنگرودی

چقدر ساده به هم ریختی روان مرا! - امید صباغ نو


چقدر ساده به هم ریختی روان مرا!

بریده غصه ی دل کندنت امان  مرا


قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد

به هر زبان بنویسند داستان مرا


گذشتی از من و شب های خالی از غزلم

گرفته حسرت دستان تو، جهان مرا!


سریع  پیر شدم! آنچنان که آینه نیز-

شکسته در دل خود صورت جوان مرا!


به فکر معجزه ای تازه بودم و ناگاه-

خدا گرفت به دست تو امتحان مرا!


نه تو خلیل خدایی، نه من چو اسماعیل

بگیر خنجر و در دم بگیر جان مرا!


تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد

بیا و تلخ تر از این نکن دهان مرا


چه روزگار غریبیست، بعد رفتن تو

بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا


تو نیم دیگر من نیستی؛ تمام منی

تمام کن غم و اندوه سالیان مرا


امید صباغ نو