شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

ماجرایِ من و تو ، باورِ باورها نیست،، - محمد علی بهمنی


ماجرایِ من و تو ،  باورِ باورها  نیست،،

ماجرایی ست که در حافظۂ  دنیا نیست،،

 

نَه دروغیم ! نَه  رویا ، نَه خیالیم ، نَه  وَهْم،،

ذاتِ عشقیم !  که در آینه ها پیدا نیست،،

 

تو گُمی در من وُ من در تو گُمم ، باور کُن !،،

جُز در این شعر ، نشان وُ اثری از ما نیست،،

 

شب که آرام تر از پِلکْ تو را می بندم،،

با دلم  طاقتِ دیدارِ تو ، تا فردا نیست،،

 

من وُ تو ساحل وُ دریایِ همیم، اما نَه  ،،

ساحلْ اینقَدر که در فاصله با دریا نیست !

 

 

محمد علی بهمنی


تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب - محمد علی بهمنی


تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب

 بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب

 

 تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه

 چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب

 

 تماشایی است پیچ و تاب آتش ها... خوشا بر من

 که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب

 

 مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست

 چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب

 

 چنان دستم تهی گردیده از گرمای دستانت

 که این یخ کرده را از بی کسی «ها» می کنم هر شب

 

 تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب

 حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هرشب

 

 دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش

 چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب

 

 کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی

 که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب

 


 محمد علی بهمنی


دانلود دکلمه



مرا به جرم همین شعر متهم کردند - محمد علی بهمنی


مرا به جرم همین شعر متهم کردند

و ... در توهمشان، فتح بر قلم کردند

 

سپیده، باز قلم ها نوشت از راهی

که پای هم قدمی را در آن قلم کردند


ممیزان نه فقط بر من و غزل هایم

به ذوق بیش و کم خویش هم ستم کردند


دو استکان بنشین، رفع خستگی خوب است

دوباره در دلم انگار، چای دم کردند


تعارفیت به قلیان نمیکنم، دودی ست-

که روشنش به یقین با ذغال غم کردند


دلم گرفته، به خود قول داده ام، اما-

برایتان ننویسم چه با دلم کردند

.....

مرا به جرم همین شعر-اگرچه قیچی ها

به خشم، هفت خط ازین خطوط کم کردند


 محمد علی بهمنی



شب که آرامتر از پلک تو را میبندم - محمد علی بهمنی

 شب که آرامتر از پلک تو را میبندم

بادلم طاقت دیدار تو تافردا نیست


این که پیوست به هر رود که دریا شد

از تو گر موج نگیرد بخدا دریا نیست


تو گمی درمن و من درتو گمم، باورکن

جز دراین شعر نشان و اثری از ما نیست


ماجرای من و تو، باور باورها نیست

ماجرایی‌ست که در حافظه‌ی دنیا نیست


نه دروغیم نه رویا نه خیالیم نه وهم

ذات عشقیم که در آینه ها پیدا نیست


شب که آرامتر از پلک تو را میبندم

بادلم طاقت دیدار تو تافردا نیست


من و تو ساحل و دریای همیم، اما نه!

ساحل اینقدر که در فاصله با دریا نیست


محمد علی بهمنی


دریا صدا که می زندم وقت کار نیست - محمد علی بهمنی

دریا صدا که می زندم وقت کار نیست

دیگر مرا به مشغله ای اختیار نیست

 

پر می کشم به جانب هم بغضِ هر شبم

آیینه ای که هیچ زمانش غبار نیست

 

دریا و من چقدر شبیه ایم گرچه باز

من سخت بی قرارم و او بی قرار نیست

 

با او چه خوب می شود از حال خویش گفت

دریا که از اهالی این روزگار نیست

 

امشب ولی هوای جنون موج می زند

دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست

 

ای کاش از تو هیچ نمی گفتم اش ببین

دریا هم این چنین که منم بردبار نیست

 

زندگینامه - محمد علی بهمنی





محمدعلی بهمنی در 27 فروردین سال ۱۳۲۱ در شهر دزفول به دنیا آمد وی دوران کودکی و نوجوانی را در تهران ، کرج و بندرعباس گذراند و پس از تحصیلات مقدماتی از زمان کودکی در چاپخانه‌های تهران به کار پرداخت . او در چاپخانه با زنده یاد فریدون مشیری که آن روزها مسئول صفحه ادبی هفت‌تار چنگ مجله روشنکفر بود ، آشنا شد و نخستین شعرش در سال ۱۳۳۰ ، یعنی زمانی که او تنها ۹ سال داشت ، در مجله روشنفکر به چاپ رسید . شعرهای وی از همان زمان تاکنون به طور پراکنده در بسیاری از نشریات کشور و مجموعه شعرهای مختلف و جنگ‌ها ، انتشار یافته است و بسیاری بر این عقیده‌اند که غزل‌های او وام‌دار سبک و سیاق نیماست . بهمنی از سال 1345 همکاری خود را با رادیوآغاز کرد و پس از آن به شغل آزاد روی آورد . او از سال 1353 ساکن بندرعباس شد و پس از پیروزی انقلاب ، به تهران آمد و مجدداً به سال 1363 به بندرعباس عزیمت کرد و در حال حاضر نیز، ساکن همانجاست . محمدعلی بهمنی مسؤول چاپخانه دنیای چاپ بندرعباس و مدیر انتشارات چی‌چی‌کا در آن شهرستان است . وی در قالب‌های مختلف از کلاسیک ، نیمایی و سپید به سرودن پرداخته است . اما وجه غالب شعرهای او ، غزل می‌باشد . بهمنی را می‌توان از زمره ترانه‌سرایان موفق این روزگار دانست . او تاکنون با شرکت در برخی همایش‌های سراسری شعر دفاع مقدس ، علاقه‌مندی خود را به حضور در این عرصه نشان داده است . محمدعلی بهمنی در سال ۱۳۷۸ موفق به دریافت تندیس خورشید مهر به عنوان برترین غزل‌سرای ایران گردید .

 

 

محمدعلی بهمنی

 

از خستگی روز همین خواب پر از راز - محمد علی بهمنی


از خستگی روز همین خواب پر از راز

کافیست مرا،ای همه خواسته ها تو

دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم

من یکسره آتش،همه ذرات هوا تو

پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم

ای هرچه صدا،هرچه صدا،هرچه صدا-تو

آزادگی و شیفتگی مرز ندارد

حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو

یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟

دیگر نه و هرگز نه،که یا مرگ که یا تو

وقتی همه جا از غزل من سخنی هست

یعنی همه جا تو، همه جا تو، همه جا تو

 

پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟

تا شرح دهم، از همه ی خلق چرا تو؟

 

محمد علی بهمنی

من با غزلی قانعم و با غزلی شاد - محمد علی بهمنی


من با غزلی قانعم و با غزلی شاد

تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد

 

ویرانه نشینم من و بیت غزلم را

هرگز نفروشم به دو صد خانه آباد

 

من حسرت پرواز ندارم به دل آری

در من قفسی هست که می خواهدم آزاد

 

ای باد تخیل ببر آنجا غزلم را

کش مردم آزاده بگویند مریزاد

 

من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد

آرام چه می جویی از این زاده اضداد؟

 

می خواهم از این پس همه از عشق بگویم

یک عمر عبث داد زدم بر سر بیداد

 

مگذار که دندانزده غم شود ای دوست

این سیب که نا چیده به دامان تو افتاد

 


 محمد علی بهمنی