شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

زخم - لیدا رشیدی


چیزی نپرس از حال این روزام

هیچی شبیه آرزوهام نیست

میخوام با دنیا راه بیام اما

کفشام دیگه اندازه ی پام نیست


چند وقته که با آینه ها قهرم

خستم از این صورتک بیمار

حال منو بهتر میشه فهمید

از جای مشتم رو تن دیوار


دلواپس زخمام نباش دیگه

این روزا خودزنی شده کارم

برای چی میخوای که بهتر شم

تموم این زخمامو دوست دارم


هروقت به دریا دردامو میگم

چشم همه ماهیا تر میشه

از وقتی که حالمو فهمیدم

دریا داره هی شورتر میشه


هرشب تو خواب از جایی میافتم

همیشه یه زخم جدید دارم

از دور تموم آدما خوبن

تازگیا خطای دید دارم


دلواپس زخمام نباش دیگه

این روزا خودزنی شده کارم

برای چی میخوای که بهتر شم

تموم این زخمامو دوست دارم


 لیدا رشیدی

.

پله ها در پیش رویم ، یک به یک دیوار شد - حسین منزوی


پله ها در پیش رویم ، یک به یک دیوار شد

زیر هر سقفی که رفتم ، بر سرم آوار شد

 

خرق عادت کردم اما بر علیه خویشتن

تا به گرد گردنم پیچد ، عصایم مار شد

 

اژدهای خفته‌ای بود ، آن زمین استوار

زیر پایم ناگه از خواب قرون ، بیدار شد

 

مرغ دست‌آموز خوشخوان کرکسی شد لاشه‌خوار

و آن غزال خانگی برگشت و گرگی هار شد

 

گل فراموشی و هر گلبانگ ، خاموشی گرفت

بس که در گلشن ، شبیخون خزان ، تکرار شد

 

تا بیاویزند از اینان ، آرزوهای مرا

جا به جا در باغ ویران هر درختی دار شد

 

زندگی با تو چه کرد ، ای عاشق شاعر ! مگر

کان دل پر آرزو ، از آرزو ، بیزار شد

 

بسته خواهد ماند این در ، همچنان تا جاودان

گرچه بر وی کوبه‌های مشت مان رگبار شد

 

زهره ی سقراط با ما نیست رویاروی مرگ

ورنه جام روزگار ، از شوکران سرشار شد

 

 

حسین منزوی