شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

هیچ کس چون تو حریف لب خاموشم نیست - اصغر معاذی


هیچ کس چون تو حریف لب خاموشم نیست

جز صدای سخن عشق تو در گوشم نیست

 

آه از این غربت نزدیک و از آن حسرت دور

عشق در سینه ی من هست و در آغوشم نیست

 

آن چنان مست خیال تو می افتم هر شب

که حواسم به تن خسته ی بی هوشم نیست

 

تشنه ام تشنه و بالای سرم کاسه ی آب

ماه روی تو در این آب که می نوشم نیست

 

هستی و نیستی آن قدر که جز عطری دور

هیچ در حافظه ی خالی تن پوشم نیست

 

تا می آیم سر دل وا کنم از تو...انگار

جز سرانگشت تو روی لب خاموشم نیست...!

 

 

اصغر معاذی


پشت دیوار همین کوچــه به دارم بزنید - نجمه زارع


پشت دیوار همین کوچــه به دارم بزنید

من که رفتم بنشینید و ... هوارم بزنید


باد هم آگهـــی مرگ مرا خواهد برد

بنویسید که: "بد بودم" و جارم بزنید


من از آیین شما سیر شدم ... سیر شدم

پنجـــه در هر چه کـه من واهمه دارم بزنید


دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید؟!

خبـــر مرگ مرا طعنــــه به یــــارم بزنید


آی! آنها! که به بی برگی من می خندید!

مرد باشید و ... بیایید ... و ... کنارم بزنید



نجمه زارع

دانلود دکلمه