شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

هیچ کس چون تو حریف لب خاموشم نیست - اصغر معاذی


هیچ کس چون تو حریف لب خاموشم نیست

جز صدای سخن عشق تو در گوشم نیست

 

آه از این غربت نزدیک و از آن حسرت دور

عشق در سینه ی من هست و در آغوشم نیست

 

آن چنان مست خیال تو می افتم هر شب

که حواسم به تن خسته ی بی هوشم نیست

 

تشنه ام تشنه و بالای سرم کاسه ی آب

ماه روی تو در این آب که می نوشم نیست

 

هستی و نیستی آن قدر که جز عطری دور

هیچ در حافظه ی خالی تن پوشم نیست

 

تا می آیم سر دل وا کنم از تو...انگار

جز سرانگشت تو روی لب خاموشم نیست...!

 

 

اصغر معاذی