شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

من همان نایم - هوشنگ ابتهاج


من همان نایم که گر خوش بشنوی شرح دردم با تو گوید مثنوی

یک نفس دردم ، هزار آواز بین ! روح را شیدایی پرواز بین

 

من همان جامم که گفت آن غمگسار با دل خونین ، لب خندان بیار

من خمش کردم خروش چنگ را گر چه صد زخم است این دلتنگ را

 

من همان عشقم که در فرهاد بود او نمی دانست و خود را می ستود

من همی کندم - نه تیشه ! - کوه را عشق ، شیدا می کند اندوه را

 

در رخ لیلی نمودم خویش را سوختم مجنون خود اندیش را

می گِرِستم در دلش با درد دوست او گمان می کرد اشک ِ چشم ِ اوست !

 

هوشنگ ابتهاج

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.