شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

من با تو به چشم آمدم و هیچ نبودم - فاضل نظری


من با تو به چشم آمدم و هیچ نبودم

چون سایه عدم بود سراپای وجودم

 

بر غیرت من عیب مگیر ای همه خوبی

وقتی که به اندازه‌ی حُسن تو حسودم

 

تقدیر من از بند تو آزاد شدن نیست

دیدی که گشودی در و من پر نگشودم

 

من "نغمه‌ی نی" بودم و چون "مویه‌ی عشاق"

با آه درآمیخته شد، بود و نبودم

 

یک عمر برای تو غزل گفتم و افسوس

شعری که سزاوار تو باشد نسرودم

 

فاضل نظری

اکنون