شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

چه خبر - حسین منزوی


سیم خوش خبر! از نور چشم من چه خبر؟

همیشه در سفر! از بوی پیرهن چه خبر؟

 

تو پیکی و همه پیغام عاشقان داری

از آن پری، گل قاصد! برای من چه خبر؟

 

به رغم خسرو از آن شهسوار شیرین کار

برای تیشه زن خسته - کوهکن- چه خبر؟

 

پرندگان پر و بال‌تان نبسته هنوز!

از آن سوی قفس، از باغ، از چمن چه خبر؟

 

به گوشه‌ی افق آویخت چشم منتظرم

که از سهیل چه پیغام و از یمن چه خبر؟

 

نشسته در رهت، ای صبح چشم شب زده‌ام

طلایه‌دار! ز خورشید شب‌شکن، چه خبر؟

 

بشارتی به من از از کاروان بیار ای عشق

همیشه رفتن و رفتن ز آمدن چه خبر؟

 

به بوی عطر سر زلف او دلم خون شد

صبا کجاست؟ از آن نافه‌ی ختن چه خبر؟

 

جدا از آن بر و آن دوش، سردی ای آغوش

از آن بلور گدازان به نام تن، چه خبر؟

 

برای من پس از او هیچ زن کمال نداشت

نسیم وسوسه! از آن تمام زن چه خبر؟

 

حسین منزوی