شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد - محمدرضا شفیعی کدکنی


بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد

وطن ز نو  جوان شود دمی دگر برآورد

بخوان که از صدای تو در آسمانِ باغ ما

هزار قمری جوان دوباره پر برآورد

به روی نقشه وطن صدات چون کند سفر

کویر، سبز گردد و سر از خزر برآورد

برون ز ترس و لرزها گذر کند ز مرزها

بهار بیکرانهای به زیب و فر برآورد

بهار جاودانهای که شیوه و شمیم آن

ز صبرِ سبزِ باغِ ما گلِ ظفر برآورد

چو موج آن ترانهها برآید از کرانهها

جوانههای ارغوان ز بیشه سر برآورد

سیاهی از وطن رود سپیده ای جوان دمد

چو آذرخش نغمهات ز شب شرر برآورد

شب ارچه های و هو کند ز خویش شستشو کند

در این زلال بیکران دمی اگر برآورد

صدای تست جادهای که میرود که میرود

به باغ اشتیاق جان وزان سحر برآورد

سفیر شادی وطن صفیر نغمههای تست

بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد

 

محمدرضا شفیعی کدکنی


وطن - مژگان عباسلو


من کشوری نبوده‌ام، ایجاد کن مرا

در مرزِ من بیا، برو، آباد کن مرا

 

من مجمع‌الجزایر تنهایی و غمم

پهلو بگیر پهلوی من، شاد کن مرا

 

من را که ریشه‌های درختی شکسته‌ام

قایق بساز از تنش، آزاد کن مرا

 

بگذار با تو بگذرم از ساحل سکوت

دور از همه، همه، همه فریاد کن مرا

 

در جای‌جای خاکِ تنم ردِ پای توست

گاهی تو هم به نام وطن یاد کن مرا


 

مژگان عباسلو