شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

واپسین نفس - مارگوت بیکل


پش از آنکه واپسین نفس را برآرم

پیش از آنکه پرده فرو افتد

پیش از پژمردن آخرین گل

بر آنم که زندگی کنم

بر آنم که عشق بورزم

برآنم که باشم

در این جهان ظلمانی

در این روزگار سرشار از فجایع

در این دنیای پر از کینه

نزد کسانی که نیازمند منند

کسانی که نیازمند ایشانم

تا دریابم ، شگفتی کنم ، باز شناسم

که می توانم باشم ، که می خواهم باشم

تا روزها بی ثمر نماند

ساعت ها جان یابد

لحظه ها گران بار شود

هنگامی که می خندم

هنگامی که می گریم

هنگامی که لب فرو می بندم.

 

مارگوت بیکل