شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارى ام - سید تقی سیدی


نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارى ام

نه لایقم به دشمنى نه آن که دوست دارى ام

 

تو آن نگاه خیره اى در انتظار آمدن

من آن دو پلک خسته که به هم نمى گذارى ام

 

تو خسته اى و خسته تر منم که هرز مى روم

تو از همه فرارى و من از خودم فرارى ام

 

زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى

مرا به بند مى کشد به جرم راز دارى ام

 

شناختند عامیان من و تو را به این نشان

تو را به صبر کردنت مرا به بى قرارى ام

 

چقدر غصه مى خورم که هستى و ندارمت

مدام طعنه میزند به بودنم ، ندارى ام

 

سید تقی سیدی  


نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارى‌ام - سید تقی سیدی


نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارى‌ام

نه لایقم به دشمنى نه آن که دوست داری‌ام


تو آن نگاه خیره اى در انتظار آمدن

من آن دو پلک خسته که به هم نمی‌گذاری‌ام


تو خسته اى و خسته تر منم که هرز مى روم

تو از همه فرارى و من از خودم فراری‌ام


زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى

مرا به بند مى کشد به جرم راز داری‌ام


شناختند عامیان من و تو را به این نشان

تو را به صبر کردنت مرا به بى قراری‌ام


چقدر غصه مى خورم که هستى و ندارمت

مدام طعنه میزند به بودنم،نداری‌ام


سید تقی سیدی