شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

می سوزم و می سوزم - شهیار قنبری


می سوزم و می سوزم ، با زخم تو می سازم

با هر غزل چشمت ، من قافیه می بازم

 

پیش از تو فقط شعرم ، معراج غرورم بود

ای از همه بالا تر ، اینک به تو می نازم

 

این سفره ی خالی را تو نان غزل دادی

ای پر برکت گندم ، من از تو می آغازم

 

من اهل زمین بودم ، فواره نشین بودم

با دست تو پیدا شد ، بال همه پروازم

 

از شبنم هر لاله ، اسب و کوزه پر کردم

با عشق تو را دیدن ، تا اوج تو می تازم

 

هیهای مرا بشنو ، اسب و من و دل خسته

من چاوش بی خویشم ، با هق هق آوازم

 

راه سفر عاشق ، از گردنه بندان پر

نامردم اگر از خون ، این باج نپردازم!


شهیار قنبری