شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

بی هیچ یادی از خاطر تو سر بر میارم می گریم - سالواتوره کوازی‌مودو

 

بی هیچ یادی از خاطر تو سر بر میارم می گریم

فرشتگان خاموش  

بامن راه میسپارند

اشیاء

نفس ندارند

و هر صدایی به سنگ بدل شده است

سکوت آسمانهای فراموش

نخستین آفریده تو

نمی داند

اما رنج میبرد

 

سالواتوره کوازی‌مودو


به ساعت نگاه می کنم - حسین پناهی


به ساعت نگاه می کنم :

حدود سه نصف شب است

چشم می بندم تا مباد که چشمانت را از یاد برده باشم

و طبق عادت کنار پنجره می روم

سوسوی چند چراغ مهربان

و سایه های کشدار شبگردان خمیده

و خاکستری گسترده بر حاشیه ها

و صدای هیجان انگیز چند سگ

و بانگ آسمانی چند خروس

از شوق به هوا می پرم چون کودکیم

و خوشحال که هنوز معمای سبزی رودخانه از دور برایم حل نشده است

آری از شوق به هوا می پرم

و خوب می دانم که

 

سالهاست که مُرده ام !

 

  حسین پناهی