شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

شعر محال - حمید مصدق


و تو

آن شعر محالی که هنوز

با دو صد دلهره در حسرت آغاز توام

چشم بگشای و مرا باز صدا کن

" ای عشق"

که من از لهجه ی چشمان تو

شاعر بشوم

و تو را سطر به سطر

و تو را بیت به بیت

و تو را عشق به عشق ...

شاید این بار تو را پیش تو

با مرگ خود آغاز کنم ...

 

حمید مصدق