شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

چقدر خسته‌ام از زندگی بدونِ خودم - سیدصابرموسوی

چقدر خسته‌ام از زندگی بدونِ خودم

چقدر دور شدم، دور از جنون خودم


چقدر کفری‌ام، این ارتدادم از خود چیست؟

چقدر تشنه‌ام این روز‌ها به خون خودم


از این نقاب موقر چقدر بیزارم

عزیز عالم و آدم شدم... زبون خودم


نیاز نیست به زحمت برادران عزیز!

کدام چاه مرا بدتر از درون خودم؟


به جز سکوتِ خودم مهر بر دهانم نیست

نبسته پای مرا هیچ جز سکون خودم


دو موج مانده به مرداب رود با خود گفت:

چگونه وارهم از بختِ واژگون خودم؟


سیدصابرموسوی