شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

شبی که می گذرد با تو، بی کران خوش تر - حسین منزوی

شبی که می گذرد با تو، بی کران خوش تر

که پای بند تو وارسته از زمان خوش تر

 

برای مستی و دیوانگی، می و افیون

خوشند هر دو و چشمت ز هر دوان خوش تر

 

ز گونه و لب تو بوسه بر کدام زنم؟

که خوش تر است از آن این و این از آن خوش تر

 

ستاره و گل و آیینه و تو جمله خوشید

ولی تو از همگان در میانشان خوش تر

 

خوشا جوانی ات از چشمه های روشن جان

خوشا که جان جوان از تن جوان خوش تر

 

درآ به چشم من ای شوکت زمینی تو!

به جلوه از همه خوبان آسمان خوش تر

 

مرا صدا بزن آه! ای مرا صدا زدنت

هم از ترنّم بال فرشتگان خوش تر

 

خوش است از همه با هر زبان روایت عشق

ولی روایت آن چشم مهربان خوش تر

 

ز عشق های جوانی عزیزتر دارم

تو را، که گرمی خورشید در خزان خوش تر

 

حسین منزوی