شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

کفتر آزادگیِ من - نجیب بارور


کفتر آزادگیِ من کلاغی بیش نیست

آن‌که می‌پنداشتم شهباز، زاغی بیش نیست

 

از سمند سرکش افسانه‌ها دیگر مگو

قهرمان داستان ما الاغی بیش نیست

 

پشت آن جنت که مثل کودکان دل‌داده‌ایم

آه می‌بینی تو هم یک‌روز باغی بیش نیست

 

راه تاریک است و مقصد نا هویدا، پای لنگ

بر خدا‌گم‌کردگان منزل سراغی بیش نیست

 

آمدیم و مثل ما رفتند، آیند و روند

خون ما در چهره تاریخ داغی بیش نیست

 

تازه فهمیدم که فانوس بزرگ ذهن ما

در کف دست زمان شیطان‌چراغی بیش نیست

 

نجیب بارور