شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

کوچه باغ‎های قدیمی - ابراهیم جعفری


"با تیر و کمان کودکی ام

در کوچه باغهای قدیمی

در اندوده درختان باران خورده

سینه گنجشکی را نشانه گرفته بودم

که عاشق تو شدم

گنجشک به شانه‌ام نشست

و من شکارچی ماهری شدم

از آن پس هرگز به شکار پرنده ای نرفتم

هر وقت دلتنگم آواز می خوانم

پرنده می آید

پرنده می‌نشیند

پرنده را می بویم

پرنده را می بوسم

پرنده را‌‌ رها می کنم

و چون شکار دیگری می شود

کودکیام را می بینم

در کوچه باغ های قدیمی

در اندوه درختان باران خورده

با بوی کاهگل و آواز پرنده

به خود می پیچد و

گریه می کند

آی آواز چقدر تورا دوست دارم" .

 

 

 

ابراهیم جعفری