شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

بابا بیا - مسعود فردمنش


بابا منو تنها نذار

با این وجود بی قرار

ماند ز تو گر بروی

طفل یتیمی یادگار

تا من نگریم زار زار

بابا بیا بابا بیا

*

 

بازنده گشتم در قمار

بودم گر از بازی کنار

در حیرت و اندیشه ام

از دست کار روزگار

خواهم تو را دیوانه وار

بابا بیا بابا بیا

**

 

بابا چه سخته زندگی

دور از تو وآغوش تو

بوی تو را دارد هنوز

این آخرین تنپوش تو

بهشتم بود رو دوش تو

بابا بیا بابا بیا

***

 

از یاد خود بردی مگر

سیما ی معصوم مرا

رفتی ولی جایت هنوز

خالی بود در این سرا

یاد آور این دردانه را

بابا بیا بابا بیا

****

 

بابا نمی دانی چه ها

از دوری تو می کشم

دستی دگر نمی کند

با گرمیش نوازشم

این گشته تنها خواهشم

بابا بیا بابا بیا

*****

 

بابا چه ها کردی که من

تنها تو را خواهم ز جان

برگرد و شادم کن دگر

تا زنده ام پیشم بمان

قدر وفا ی من بدان

بابا بیا بابا بیا

******

 

ایکاش در خانه ئ ما

روح تو بود و جسم تو

پیچیده افسوس این زمان

تنها طنین اسم تو

این بود راه و رسم تو? بابا بیا بابا بیا



مسعود فردمنش