شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

این، یک جنون منطقی ست که می خواهمت هنوز - افشین یدالهى


 این، یک جنون منطقی ست که می خواهمت هنوز

حسی به غیرِعاشقی ست که می خواهمت هنوز

 

شاید فریب آینه ست که تکرار می شود

این هم دروغ صادقی ست که می خواهمت هنوز

 

تا مرز لمس جسم توست حضور کویریت

حتما دلت شقایقی ست که می خواهمت هنوز

 

وقت گرفتن دلی ست که از من ربوده ای

شوق قصاص سارقی ست،که می خواهمت هنوز

 

هنگام انتخاب توست، اگر خواستی بمان

این آخرین دقایقی ست که می خواهمت هنوز

 

 

 

This is a logical madness I want you to do

It's a sensation that I want to still want

 

Maybe deceiving a mirror that repeats itself

This is an honest lie that I would like to still be

 

Up to the touch of your body is the presence of covirty

Surely you're a shaggy that you want still

 

It's time to take the reason you kidnapped me

The revenge of the retaliation is that which you want to still be

 

When you choose, stay tuned if you want

This is the last few minutes you want still...

 

 

افشین یدالهى

 

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید - افشین یدللهی



وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید


وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید


من عاشق چشمت شدم  نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی


یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود

آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود


وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد


من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی


افشین یدللهی


در من کوچه‌ایست - افشین یدللهی




 

در من کوچه‌ایست

که با تو در آن نگشته ام

سفریست که با تو

هنوز نرفته ام

روزها و شبهاییست

که با تو به سر نکرده ام

عاشقانه هایی که با تو

هنوز نگفته ام

 

افشین یدللهی