شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

میوه ممنوعه - افشین یداللهی


بذار هیچکی کنار ما نباشه

ما که از آدما چیزی نمی خوایم

همین قد که به همدیگه رسیدیم

دیگه هیچی از این دنیا نمی خوایم

کسی با هم نمی خواد مارو اما

حالا ما با همیم تنهای تنها

چقدر دلگیره شادی توی غربت

ولی آسون تره از دوری ما...


افشین یداللهی

مرز در عقل و جنون باریک است - افشین یداللهی


مرز در عقل و جنون باریک است

کفر و ایمان چه به هم نزدیک است

 

عشق هم در دل ما سردرگم

مثل ویرانی و بهت مردم

 

گیسویت تعزیتی از رویا

شب طولانی خون تا فردا

 

خون چرا در رگ من زنجیر است

زخم من تشنه تر از شمشیر است

 

مستم از جام تهی حیرانی

باده نوشیده شده پنهانی

باده نوشیده شده پنهانی

 

عشق تو پشت جنون محو شده

هوشیاریست مگو سهو شده

 

من و رسوایی و این بار گناه

نو و تنهایی و آن چشم سیاه

 

از من تازه مسلمان بگذر بگذر

بگذر از سر پیمان بگذر بگذر

 

دین دیوانه به دین عشق تو شد

جاده ی شک به یقین عشق تو شد

 

مستم از جام تهی حیرانی

باده نوشیده شده پنهانی

باده نوشیده شده پنهانی


افشین یداللهی


پاتوق - افشین یداللهی


همین که پیش هم باشیم،همین که فرصتی باشه

همین که گاهی چشمامون،تو چشم آسمون واشه

همین که گاهی دنیار و با چشمای تو می بینم

همین که چشم به راه تو میون آینه می شینم

بازم حس می کنم زنده ام

بازم حس می کنم هستم

بگو با بودنت دل رو

به کی غیر تو می بستم

همین که میشه یادت بود،تو روزایی که درگیرم

که گاهی ساده می خندم،گاهی سخت دلگیرم

همین احساس خوبی که

دلت سهم منو داده

همین که اتفاق عشق

برای قلبم افتاده

بازم حس می کنم زنده ام بازم حس می کنم هستم

بگو با بودنت دل رو به کی غیر تو می بستم

 

افشین یداللهی


دنبال کی می گردی - افشین یداللهی


دنبال کی می گردی

عشق تو روبروته

هر چی دلت خواست بگو

چه موقع سکوته؟!

این روزا فرصت کمه

پیش اومد از دست نده

وقتش اگه بگذره

واسه دو تامون بده

چیزی نگفتی اما

یک چیزایی فهمیدم

با یه سوال شروع کن

جوابت رو من میدم

دارم میام پا به پات

این پا و اون پا نکن

تکلیف تو معلومه

امروز و فردا نکن

شانس در هر خونه رو

فقط یه بار می زنه

ببین حالام اومده و

وایساده جار می زنه

در رو اگه واکنی

خودش میاد تو خونه

خوب تا کنی قول میدم

کاری کنم بمونه 

دنبال کی می گردی

عشق تو روبروته

هر چی دلت خواست بگو

چه موقع سکوته؟!

این روزا فرصت کمه

پیش اومد از دست نده

وقتش اگه بگذره

واسه دو تامون بده

چیزی نگفتی اما

یک چیزایی فهمیدم

با یه سوال شروع کن

جوابت رو من میدم

دارم میام پا به پات

این پا و اون پا نکن

تکلیف تو معلومه

امروز و فردا نکن

دل تو دلم نیست به خاطر تو

دل تو دلت نیست به خاطر من

از چی می ترسی هواتو دارم

به من نگا کن حرفتو بزن

 

افشین یداللهی


ساده بیا - افشین یداللهی

ساده بیا دست منو بگیر و

ساده نگیر این همه سادگی رو

ساده نگیر اگه هنوز می تونی

پای همه سادگی هات بمونی

 

خسته نشو اگه تموم راه ها

پیش تو و سادگی هات بسته شن

طاقت بیار اگه همه آدما

از این که پا به پات بیان خسته شن

 

آخر خط جاده های خسته

بگو چقدر راه نرفته مونده

پشت دلت وقتی به خون نشسته

چند تا ترانه ست که کسی نخونده

 

دووم بیار، خسته نشو از سفر

تنهاییتم بذار رو دوشت ببر

ترانه باش اون ورِ آخر خط

به نقطه میرسی بیا سرِ خط

 

افشین یداللهی


بیدارم و می بینمت رویا به رویا - افشین یداللهی


بیدارم و می بینمت رویا به رویا

از پیش چشمم میروی د نیا به د نیا

 

با تو میان آب و آ تش آشتی بود

در آ تش است از رفتنت دریا به دریا

 

یکبار د یگر عشق را با خون نوشتند

تعبیر لبخند تو را گلگون نوشتند

 

یکبار د یگر عشق را با خون نوشتند

تعبیر لبخند تو را گلگون نوشتند

 

تا د ست عشق از پیکر عاشق جدا شد

با د ست لیلا قصه مجنون نوشتند

 

این کوچه ها بی تو همیشه بیقرارن

حس غریبی بین پا ییز و بهارن

 

رفتی ولی فکری به حال کوچه ها کن

بوی تو دارند و تو را اما ندارن

 

بیدارم و می بینمت رویا به رویا

از پیش چشمم میروی د نیا به د نیا

 

با تو میان آب و آ تش آشتی بود

در آ تش است از رفتنت دریا به دریا

 

بیدارم و می بینمت رویا به رویا

از پیش چشمم می روی دنیا به دنیا

 

 

افشین یداللهی


گاهی مسیر جاده به بن بست می رود - افشین یداللهی


گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

گاهی تمام حادثه از دست می رود

 

گاهی همان کسی که دم از عقل میزند

در راه هوشیاری خود مست می رود

 

گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست

وقتی که قلب خون شده بشکست میرود

 

اول اگرچه با سخن از عشق آمده

آخر خلاف آنچه که گفته است می رود

 

گاه یکسی نشسته که غوغا به پا کند

وقتی غبار معرکه بنشست می رود

 

اینجا یکی برای خودش حکم می دهد

آن دیگری همیشه به پیوست می رود

 

وای از غرور تازه به دوران رسیده ای

وقتی میان طایفه ای پست می رود

 

هرجند مضحک است و پر از خنده های تلخ

بر ما هرآنچه لایقمان هست می رود

 

این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست

تیریست بی نشانه که از شست می رود

 

بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند

اما مسیر جاده به بن بست می رود

 

افشین یداللهی


وقتی که نباشی - افشین یداللهی


کوچه وقتی که نباشی رگ خشکیده ی شهره

ماه تو گوش خونه گفته دیگه با پنجره قهره

 

سقف دلبستگی بی تو واسه من سایه نداره

دلم از روزی که رفتی دیگه همسایه نداره

 

تو پی کدوم ستاره پشت ابرا خونه کردی

رفتی و چیزی نگفتی گریه رو بهونه کردی

 

من سوال ساده تو / تو جواب مشکل من

ردپای رفتن تو روی صحرای دل من

 

وقتی آسمون شبهام زیر سایه چشاته

وقتی حتی این ترانه رنگ غربت صداته

 

نمی ذارم این دو راهی سر راه ما بشینه

نمی ذارم این جدایی رنگ فردا رو ببینه

 

شبو با فانوس اشکت می برم به روشنایی

با تو میرسم دوباره به طلوع آشنایی

 

می دونم هر جا که باشی دل تو اهل همین جاست

واسـه من تو ایــنجــا اول و آخر دنیاست

 

اول و آخر دنیاست  ...

 

افشین یداللهی


پول کثیف - افشین یداللهی


نه نه نه

این قرارمون نبود

که تو بی خبر بری

من خسته شم که تو

بی همسفر بری

نه نه نه

این قرارمون نبود

من رنگ شب بشم

تو سر سپرده شی

من جون به لب شم

باور نمی کنم

این تو خود تویی

این تو که از خودش

بیخود شده تویی

باور نمی کنم

عشق منی هنوز

گاهی به قلب من

سر میزنی هنوز

وقتی زندونی تو هوس

مثله پروازه تو قفس

این رسم همراهی نشد ای هم نفس

وقتی قلبت از من جداست

برگردونه بی هم صداست

انگار دستت با دست من ناآشناست

باور نمی کنم

این تو خود تویی

این تو که از خودش بیخود شده تویی

باور نمی کنم

عشق منی هنوز

گاهی به قلب من

سر میزنی هنوز

باور نمی کنم


افشین یداللهی 


لحظه‌های ساده - افشین یداللهی


میشه خدا رو حس کرد تو لحظه‌های ساده

تو اضطراب عشق و گناه بی‌اراده

 

بی‌عشق عمر آدم بی‌اعتقاد می‌ره

هفتاد سال عبادت یک شب به باد می‌ره

 

وقتی که عشق آخر تصمیمش‌و بگیره

کاری نداره زوده یا حتی خیلی دیره

 

ترسیده بودم از عشق، عاشق تر از همیشه

هر چی محال می‌شد، با عشق داره میشه

 

عاشق نباشه آدم حتی خدا غریبه‌س

از لحظه‌های حوا، هوا می‌مونه و بس

 

نترس اگردل تو از خواب کهنه پاشه

شاید خدا قصه‌تو از نو نوشته باشه

 

افشین یداللهی


زمونه - افشین یداللهی

چه رسمی داری ای دوره زمونه

که هر روزت یه جا عاشق کشونه

 

هزاران سال که میجنگه آدم

نمی دونه گرفتار جنونه

 

زمونه آی زمونه آی زمونه

 

یکی با فرق زخمی توی محراب

یکی غرق به خون لب تشنه آب

 

یکی پاهاشو رو مین جا گذاشته

یکی پاشیده خونش روی مهتاب

 

نفسهای بهار و گاز خردل

رو خاک آسمون رگبار تاول

 

همیشه عاشق از جونش گذشته

که عشق آسان نبوداز روز اول

 

هنوزم کار دنیا غیل و غاله

هنوزم صلح آدمها محاله

 

هنوز آدم نمیشناسه خدا رو

هنوزم قلب عاشق پایماله

 

زمونه آی زمونه آی زمونه

 

یکی با فرق زخمی توی محراب

یکی غرق به خون لب تشنه آب

 

یکی پاهاشو رو مین جا گذاشته

یکی پاشیده خونش روی مهتاب


افشین یداللهی



یک شب دلی - افشین یداللهی


یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت

دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت

 

پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد

اما مرا به عمق درونم کشید و رفت

 

یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را

بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت

 

من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت

خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت

 

تا از خیال گنگ رهایی رها شوم

بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت

 

شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق

مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت

 

تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم

رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت

 

دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم

از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت

 

 

افشین یداللهی


رفاقت گاهی اشکه گاهی خونه - افشین یداللهی


رفاقت گاهی اشکه گاهی خونه

رفاقت گاهی از جنس جنونه

یه وقتایی تموم ِ دین و دنیا

برای آدمای بی نشونه

همون بی ادعاهایی که گاهی

نمی دونی چقدر عاشق تر از مان

همونایی که حتی از خدا هم

به این آسونیا چیزی نمیخوان

اگه عشقی نبود فقط رفاقت

می تونست عشقو تو دنیا بیاره

نمیشه دل به عشق ِ اون کسی داد

که میتونه رفیقو جا بذاره

 

رفاقت مثله خاک سرزمینه

واسه قربونی عشق  ِ تو و من

میشه دریا شدن مشکل نباشه

به شرط ِ ساده ی از خود گذشتن

 

افشین یداللهی


از کفر من تا دینِ تو راهی به جز تردید نیست - افشین یداللهی


از کفر من تا دینِ تو راهی به جز تردید نیست

دلخوش به فانوسم نکن! اینجا مگر خورشید نیست

با حس ویرانی بیا تا بشکند دیوار من

چیزی نگفتن بهتر از تکرار طوطی وارِ من

بی جستجو ایمان ما از جنس عادت می شود

حتی عبادت بی عمل وهم سعادت می شود

با عشق آنسوی خطر جایی برای ترس نیست

در انتهای موعظه دیگر مجال درس نیست

کافر اگر عاشق شود، بی پرده مؤمن می شود

چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود!


افشین یداللهی


لبخند اجباری - افشین یداللهی


خسته ام از لبخند اجباری خسته ام از حرفای تکراری

خسته از خواب فراموشی زندگی با وهم بیداری

 

این همه عشقای کوتاه و این تحمل های طولانی

سرگذشت بی سرانجام گمشدن تو فصل طوفانی

 

حقیقت پیش رومون بود ولی باور نمیکردیم

همینه روز روشن هم پی خورشید می گردیم

 

نشستیم روبروی هم تو چشمامون نگاهی نیست

نه با دیدن نه با گفتن به قدر لحظه راهی نیست

 

من و تو گم شدیم انگار تو این دنیای وارونه

که دریاشم پر از حسرت همیشه فکر بارونه

 

سراغ عشقو می گیریم تو اشک گریه ی آخر

تو دریای ترک خرده میون موج خاکست

 

افشین یداللهی