شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

آسمان ابری است از آفاق چشمانم بپرس - حسین منزوی

آسمان ابری است از آفاق چشمانم بپرس

ابر بارانی است از اشک چو بارانم بپرس

 

تخته ی دل در کف امواج غم خواهد شکست

نکته را از سینه ی سرشار توفانم بپرس

 

در همه لوح ضمیرم هیچ نقشی جز تو نیست

آنچه را می گویم از آیینه ی جانم بپرس

 

آتش عشقت به خاکستر بدل کرد آخرم

گر نداری باور از دنیای ویرانم بپرس

 

پرده در پرده همه خنیاگر عشق تو ام

شور و شوقم را از آوازی که می خوانم بپرس

 

در تب عشق تو می سوزد چراغ هستی ام

سوزشم را اینک از اشعار سوزانم بپرس

 

جز خیالت هیچ شمعی در شبستانم نسوخت

باری از شعر ار نپرسی از شبستانم بپرس

 

حسین منزوی