شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست - هوشنگ ابتهاج


حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست

آه از این درد که جز مرگ منش درمان نیست

 

این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم

که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست

 

آنچنان سوخته این خاک بلاکش که دگر

انتظار مددی از کرم باران نیست

 

به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت

آن خطا را به حقیقت کم از این تاوان نیست

 

این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی ازوست

گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست

 

رنج دیرینه ی انسان به مداوا نرسید

علّت آن است که بیمار و طبیب انسان نیست

 

صبر بر داغ دل سوخته باید چون شمع

لایق صحبت بزم تو شدن آسان نیست

 

تب و تاب غم عشقت دل دریا طلبد

هر تنک حوصله را طاقت این طوفان نیست

 

سایه ” صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز

ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست

 

هوشنگ ابتهاج



ارغوان - هوشنگ ابتهاج


ارغوان شاخه همخون جدا مانده من

 آسمان تو چه رنگ است امروز؟

آفتابی ست هوا؟

یا گرفته است هنوز ؟

من در این گوشه که از دنیا بیرون است

 آفتابی به سرم نیست

 از بهاران خبرم نیست

آنچه می بینم دیوار است

آه این سخت سیاه

آن چنان نزدیک است

 که چو بر می کشم از سینه نفس

نفسم را بر می گرداند

ره چنان بسته که پرواز نگه

در همین یک قدمی می ماند

 کورسویی ز چراغی رنجور

قصه پرداز شب ظلمانی ست

نفسم می گیرد

 که هوا هم اینجا زندانی ست

 هر چه با من اینجاست

 رنگ رخ باخته است

آفتابی هرگز

گوشه چشمی هم

بر فراموشی این دخمه نینداخته است

اندر این گوشه خاموش فراموش شده

کز دم سردش هر شمعی خاموش شده

باد رنگینی در خاطرمن

گریه می انگیزد

ارغوانم آنجاست

 ارغوانم تنهاست

ارغوانم دارد می گرید

چون دل من که چنین خون ‌آلود

هر دم از دیده فرو می ریزد

ارغوان

 این چه راز ی است که هر بار بهار

با عزای دل ما می اید ؟

 که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است

 وین چنین بر جگر سوختگان

 داغ بر داغ می افزاید ؟

ارغوان پنجه خونین زمین

دامن صبح بگیر

 وز سواران خرامنده خورشید بپرس

کی بر این درد غم می گذرند ؟

 ارغوان خوشه خون

 بامدادان کهکبوترها

 بر لب پنجره باز سحر غلغله می آغازند

جان گل رنگ مرا

بر سر دست بگیر

 به تماشاگه پرواز ببر

آه بشتاب که هم پروازان

نگران غم هم پروازند

ارغوان بیرق گلگون بهار

تو برافراشته باش

شعر خونبار منی

یاد رنگین رفیقانم را

 بر زبان داشتهباش

 تو بخوان نغمه ناخوانده من

ارغوان شاخه همخون جدا مانده من


هوشنگ ابتهاج