شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

باز هم از تو نوشتم بدنم می لرزد - ساقی سلیمانی

باز هم از تو نوشتم بدنم می لرزد

من نفس می زنم و پیرهنم می لرزد

 

آمدم فال بگیرم ,مثلا یلدا بود

شعری آمد که همه جان و تنم می لرزد

 

بعد ِ تو یاس خزان کرد قناری ها مُرد

بغض را می خورم اما دهنم می لرزد

 

بی تو تهران و من و قصه ی سرگردانی

پای رفتن نه , ولی آمدنم می لرزد

 

قلبِ من می تپد اما بخدا بعد از تو

هر دلی را که فقط می شکنم می لرزد

 

مثلِ یک حلقه ی اشکم که بلاتکلیف است

یک نفس مانده به جاری شدنم می لرزد

 

پِلکِ من می پرد و حادثه ای در راه است

مُژه بر هم بزنم یا نزنم می لرزد

 

مُرده باشم , تو صدایم بکنی باور کن

بند بندِ من و بندِ کفنم می لرزد

 

ساقی سلیمانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.