شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

کارتان باز به این کهنه‌مثل می‌افتد - ساناز رئوف


کارتان باز به این کهنه‌مثل می‌افتد

گذرِ پوست به دباغِ محل می‌افتد!

 

رنجِ پروانه و بلبل همه‌گی بیهوده‌ست

شهدِ گُل، بر لبِ زنبورِ عسل می‌افتد

 

به لبِ سرخ خودت، هاااای ننازی «چل‌گیس»

سیب، دستِ حسنی‌های کچل می‌افتد!

 

اهلِ لافی که همه رستمِ دستان هستند

کِشِ شلوارکشان، وقتِ عمل می‌افتد!

 

قاصدک دستِ تو را پیشِ خلایق رو کرد

خبرت بر سرِ هر کوی و کتل می‌افتد... .

 

 

ساناز رئوف


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.