شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

مباحثه - پوریا شیرانی


سکوت می کنم و حرف می زنم با تو

درین مباحثه دیوانه تر منم یا تو؟

 

من و تو پس زده روزگار امروزیم

تو عشق بی سروپایی و من سراپا تو

 

شبیه بوته خاری اسیر صحرا من

شبیه قایق دوری غریق دریا تو

 

چقدر حادثه با خود کشانده ای تا من

چقدر آینه در خود شکسته ام تا تو

 

به چشم من که اگر زنده ام به خاطر توست 

تمام اهل جهان مرده اند، الا تو ...

 

پوریا شیرانی

ماهی نمیر! باش که دریا بیاورم

دانلود دکلمه علی ایلکا



نظرات 1 + ارسال نظر
فتانه سالار دوشنبه 20 آبان 1398 ساعت 12:46

*

پاییز این مسافر غمگین رسیده است

بر قالی ِ قشنگ ِ زمین آرمیده است

پاییز ِ زرد، مثل غزالی گریزپا
از دستِ هجمه های زمستان رمیده است

آنقدر خسته است که از فرطِ خستگی
گویی که جاده های زمان را دویده است

در دست او طلوع انار است و پرتقال
پاییز در افق، گلِ خورشید چیده است

پاییز، روی بومِ غم انگیزِ روزگار
تصویرِ شاعرانه ی خود را کشیده است

مِهرش به دل نشسته و آبان و آذرش
مثل نسیم، در دلِ باران وزیده است!

پاییز عاشق است، شبیهِ تمام ما
یک قطره روی گونه ی زردش چکیده است...


#دکتریدالله_گودرزی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.