شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

صد بار بگفتمت نگهدار - مولوی


صد بار بگفتمت نگهدار

در خشم و ستیزه پا میفشار

 

بر چنگ وفا و مهربانی

گر زخمه زنی بزن به هنجار

 

دانی تو یقین و چون ندانی

کز زخمه سخت بسکلد یار

 

می‌بخش و مخسب کاین نه نیکوست

ما خفته خراب و فتنه بیدار

 

می‌گویم و می‌کنم نصیحت

من خشک دماغ و گفت و تکرار

 

می‌خندد بر نصیحت من

آن چشم خمار یار خمار

 

می‌گوید چشم او به تسخر

خوش می‌گویی بگو دگربار

 

از تو بترم اگر ننوشم

پوشیده نصیحت تو طرار

 

استیزه گرست و لاابالیست

کی عشوه خورد حریف خون خوار

 

خامش کن و از دیش مترسان

کز باغ خداست این سمن زار

 

خاموش که بی‌بهار سبزست

بی‌سبلت مهر جان و آذار

 

مولوی


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.