شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

به یادت هست آن شب را که تنها - سیاوش کسرایی


به یادت هست آن شب را که تنها

به بزمی ساده مهمان تو بودم؟


تو می‌خواندی که دل دریا کن ای دوست

من اما غرق چشمان تو بودم؟


تو می‌گفتی که پروا کن، صد افسوس

مرا پروای نام و ننگ رفته‌ست


من آن ساحل‌نشین سنگم، چه دانی

چه‌ها بر سینه‌ی این سنگ رفته‌ست


مکش دریا به خون خواندی و خاموش

تمناگر، کنار من نشستی


چو ساحل‌ها گشودن بازوان را

تو چون امواج در ساحل شکستی


سیاوش کسرایی



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.