شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

مرا تو بی سببی نیست - احمد شاملو


مرا

تو

بی‌سببی

نیستی.

 

به‌راستی

صلتِ کدام قصیده‌ای

ای غزل؟

ستاره‌بارانِ جوابِ کدام سلامی

به آفتاب

از دریچه‌ی تاریک؟

 

کلام از نگاهِ تو شکل می‌بندد.

خوشا نظربازیا که تو آغاز می‌کنی!

 

 

پسِ پُشتِ مردمکانت

فریادِ کدام زندانی‌ست

که آزادی را

به لبانِ برآماسیده

گُلِ سرخی پرتاب می‌کند؟ ــ

ورنه

این ستاره‌بازی

حاشا

چیزی بدهکارِ آفتاب نیست.

 

 

نگاه از صدای تو ایمن می‌شود.

چه مؤمنانه نامِ مرا آواز می‌کنی!

 

 

و دلت

کبوترِ آشتی‌ست،

در خون تپیده

به بامِ تلخ.

 

با این همه

چه بالا

چه بلند

پرواز می‌کنی!

 

فروردینِ ۱۳۵۱

 

احمد شاملو


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.