شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

لهجه‌ام -درّ دری- اما زبانم پارسی‌ست - نجیب بارور


لهجه‌ام -درّ دری- اما زبانم پارسی‌ست

روح من شهنامه است و جسم و جانم پارسی‌ست

 

از تبار رستم و از زادگاهِ آرش‌ام

تیرهایم واژگان است و کمانم پارسی‌ست

 

این زبان واحد، این پهنای فرهنگ سترگ

این جنون عشق در خون رگانم، پارسی‌ست

 

این زبان رودکی و مولوی و حافظ است

گنگ اگر من خواب دیدم، ترجمانم پارسی‌ست

 

دوست دارم مولوی‌وار این زبان شمس را

این زبان شعر و منطق در دهانم پارسی‌ست

 

هر کجا در من نهال دوستی بنشانده‌اند

باغ صلح و آشتی‌ام، باغبانم پارسی‌ست

 

می‌روم از فرش تا عرش خدا بی‌واسطه

راه‌پیمای سلوکم، نردبانم پارسی‌ست

 

از «اهورا» مانده این آواز در گوش زمان:

من خدای مهرم و پیغمبرانم پارسی‌ست!

 

شوق پرواز است در من بی‌کران در بی‌کران

کفتر آزادگی‌ام، آسمانم پارسی‌ست

.

نجیب بارور


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.