شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

بانوی من! - نادر ابراهیمی


بانوی من!

یک روز عاقبت قلبت را خواهم شکست _ یک روز عاقبت.

نه با سفری یک روزه

نه با سفری بلند

بل با آخرین سفر

یک روز عاقبت قلبت را خواهم شکست _ یک روز عاقبت.

نه با کلامی کم توشه از مهربانی

نه با سخنی توبیخ کننده

بل با آخرین کلام.

یک روز عاقبت قلبت را خواهم شکست _ یک روز عاقبت.

تو باید بدانی عزیز من

باید بدانی که دیر یا زود _ اما، دیگر نه چندان دیر_ قلبت را خواهم شکست؛ و کاری جز این هم نمی توان کرد. اما اینک، علیرغم این شکستن محتوم قریب الوقوع _ که می دانم همچون درهم شکستن چلچراغی بسیار ظریف و عظیم، فرو ریخته از سقفی بسیار رفیع خواهد بود _ آنچه از تو می خواهم _ و بسیاری از یاران، از یارانشان خواسته اند _ این است که بر مرده ام دل نسوزانی، اشک بر گورم نریزی، و خود را یکسره به اندوهی گران و ویرانگر وانسپاری...

اینک احساس و اقرار می کنم که آرزویی مانده است _ آرزویی بر آورده نشد؛ و آن این است که تو را از پی مرگم اشک ریزان و نالان و فریاد زنان و نفرین کنان نبینم، همچنان فرزندانم را، دوستانم را، یاران و هم اندیشانم را...

اینبار هم دیر شد...

 

 نادر ابراهیمی

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.