شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

کفش پاشنه دار سپید گارسونش - حامد ابراهیم پور


به کفش پاشنه دار سپید گارسونش

به عطر قهوه همراه بوی ادکلنش

 

نگاه کرد به گوشه کنار کافه ی پیر

شیکاگوی دهه ی بیست بود و آل کاپونش

 

کلافه بود،به فنجان خالی اش زل زد

و بی علاقه چنگال زد به ژامبونش

 

چهار انبارش توی هارلم لو رفت

در اوکلوهاما توقیف شد دو کامیونش

 

تپانچه اش را برداشت ،کافه خلوت بود

صدا نبود به جز ناله ی گرامافونش

 

صدا نبود به جز خواندن زنی در باد

میان لهجه ی دیوانه ی آکاردِئونش

 

تپانچه را از روی شقیقه اش برداشت...

اپیزود دوم:

کتاب هایش را چید توی کارتنش

نگاه کرد به گوشه کنار پانسیونش

 

کسل کننده ترین روزِ احتمالی بود:

فرانسه ی دهه ی شصت، بندر تولونش

 

نگاه کرد در آیینه : صورتش شل بود

درست چون گره بی اصول پاپیونش

 

شمرد تک تک از دست داده هایش را

نگاه کرد به سرتاسر کلکسیونش

 

دو مشت قرص به گیلاس بُردو اش حل کرد...

 

قرار بود بنوشد که بی حواسش کرد

صدای پرضربان تلویزیونش: (1)

 

آپارتمان بود و میزبانی مک لین

کنار حسرت امیدوار جک لمونش

 

نگاه کرد... .و لیوان قرص را انداخت...

اپیزود سوم:

به میز و قوطی کنسرو نیمه سرد تُنش

به جشن مورچه ها روی نان تافتنش

 

به دفتر خفه ی بی مجوزش: زل زد

به شعر_ زندگیِ زندگی خراب کُنش_

 

کلافه بود، مسیر نماز را گم کرد:

شکست لَم َیلِد و نیمه ماند لَم یکُنش ...

 

هزار و سیصد و هفتاد و هشت، تهران بود...

دوباره سردش شد، فکر خودنویسش بود

نگاه کرد به جیب لباس گرم کنش

نوشت بر همه ی شیشه ها : خداحافظ

و بعد خم شد از نرده های بالکونش

بدون توضیح از چشم آسمان افتاد...

 

حامد ابراهیم پور



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.