-
وقتی که حکمران چمن باد می شود - محمد سلمانی
دوشنبه 13 مهر 1394 16:58
وقتی که حکمران چمن باد می شود اول تبر حواله ی شمشاد می شود دیگر چه مکتب و چه مرام و چه مسلکی؟ در گلشنی که قبله نما باد می شود بلبل خموش ، غنچه گرفتار ، گل ملول یعنی چمن مدینه ی بیداد می شود جایی که سنگ زمزمه ی عشق سر دهد آنجاست تیشه قاتل فرهاد می شود یک عمر آن که بود مجلد به جلد دوست در گیر و دار حادثه جلاد می شود راز...
-
تعبیر خواب - قیصر امین پور
دوشنبه 13 مهر 1394 15:10
دیشب دوباره گویا خودم را خواب دیدم : در آسمان پر میکشیدم و لابهلای ابرها پرواز میکردم و صبح چون از جا پریدم در رختخوابم یک مشت پر دیدم یک مشت پر، گرم و پراکنده پایین بالش در رختخواب من نفس میزد آنگاه با خمیازهای ناباورانه بر شانههای خستهام دستی کشیدم بر شانههایم انگار جای خالی چیزی ... چیزی شبیه بال احساس...
-
اتفاق - قیصر امین پور
دوشنبه 13 مهر 1394 09:11
اتفاق افتاد آنسان که برگ - آن اتفاق زرد - می افتد افتاد آنسان که مرگ - آن اتفاق سرد- می افتد اما او سبز بود وگرم که افتاد قیصر امین پور
-
معنی جمال - قیصر امین پور
دوشنبه 13 مهر 1394 07:53
ای عشق، ای ترنم نامت ترانه ها معشوق آشنای همه عاشقانه ها ای معنی جمال به هر صورتی که هست مضمون و محتوای تمام ترانه ها با هر نسیم، دست تکان می دهد گلی هر نامه ای ز نام تو دارد نشانه ها هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت: گل با شکوفه، خوشه گندم به دانه ها شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز دریا به موج و موج به ریگِ...
-
خسته تر از صدای من گریه ی بی صدای تو - افشین یداللهی
یکشنبه 12 مهر 1394 15:32
خسته تر از صدای من گریه ی بی صدای تو حیف که مانده پیش من خاطره ات بجای تو رفتی و آشنای تو بی تو غریب ماند و بس قلب شکسته اش ملی پاک و نجیب ماند وبس طعنه به ماجرا بزن اسم مرا صدا بزن قلب مرا ستاره کن دل به ستاره ها بزن تکیه به شانه ام بده دل به ترانه ام بده راوی آوارگی ام راه به خانه ام بده یکسره فتح می شوم با تو اگر...
-
کاروان - رهی معیری
یکشنبه 12 مهر 1394 10:03
همـه شب نالم چون نی که غمی دارم دل و جـــان بـردی اما نشدی یارم با ما بـــودی، بی مــا رفتی چون بوی گل به کجا رفتی تنهــــا مانــدم، تنهـــا رفتی چو کاروان رود، فغانم از زمین بر آسمان رود دور از یــــارم خــــــون مـــی بارم فتـادم از پــا ز ناتوانی، اسیــر عشقــم، چنان که دانی رهایی از غــم نمی توانم، تو چاره ای کن،...
-
مهر رخسار و مه جبین شدهای - هاتف اصفهانی
سهشنبه 7 مهر 1394 08:04
مهر رخسار و مه جبین شدهای آفت دل بلای دین شدهای مهر و مه را شکستهای رونق غیرت آن و رشک این شدهای پیش ازین دوست بودیم از مهر دشمن من کنون ز کین شدهای من چنانم که پیش ازین بودم تو ندانم چرا چنین شدهای ننشستی چرا دمی با من گرنه با غیر همنشین شدهای دل ز رشکم تپد چو بسمل باز بهر صیدی که در کمین شدهای غزلی گفتهای...
-
مرا ببخش اگر پنجه های گرگ ندارم - حامد ابراهیم پور
دوشنبه 6 مهر 1394 16:05
دلم، تنم، وطنم زخمی است... وصله ی تن باش خزان گرفته شکوه مرا شکوفه ی من باش بیا دوباره به دیدار شعرهای مریضم خزان گرفته بهار مرا ببخش عزیزم مرا ببخش اگر پنجه های گرگ ندارم برای بردن تو نقشه ای بزرگ ندارم بخند ! پاسخ این اشکهای یخ زده خنده ست مرا ببخش اگر شعرهام خسته کننده ست ... ¨ بگو بیایم هر گوشه ی جهان که بگویی که...
-
با یاد شانه های تو سر آفریده است - غلامرضا طریقی
دوشنبه 6 مهر 1394 08:51
با یاد شانه های تو سر آفریده است ایزد چه قدر شانه به سر آفریده است معجون سرنوشت مرا با سرشت تو بی شک به شکل شیر و شکر آفریده است پای مرا برای دویدن به سوی تو پای تو را برای سفر آفریده است لبخند را به روی لبانت چه پایدار اخم تو را چه زودگذر آفریده است هر چیز را که یک سر سوزن شبیه توست خوب آفریده است ـ اگر آفریده است ـ...
-
چنین که حال من زار در خرابات است - عراقی
یکشنبه 5 مهر 1394 14:16
چنین که حال من زار در خرابات است می مغانه مرا بهتر از مناجات است مرا چو مینرهاند ز دست خویشتنم به میکده شدنم بهترین طاعات است درون کعبه عبادت چه سود؟ چون دل من میان میکده مولای عزی و لات است مرا که بتکده و مصطبه مقام بود چه جای صومعه و زهد و وجد و حالات است؟ مرا که قبله خم ابروی بتان باشد چه جای مسجد و محراب و زهد و...
-
به هزار دلیل دوستت دارم - حامد ابراهیم پور
پنجشنبه 26 شهریور 1394 16:10
به هزار دلیل دوستت دارم آخرینش میتواند کیف کوچکت باشد بازشده در جوی آب یا وقتی که گرفته بودی پیشانیات را لبخند میزدی ... آخرینش میتواند اولین بوسه یمان باشد در آسانسور دانشگاه یا همین تخمه شکستن یواشکی توی سینما . به هزار دلیل دوستت دارم آخرینش میتواند دستهایت باشد روی صورت من تا خدا و ابلیس اشکهایم را نبینند...
-
اولین بار اولین یار - شهیار قنبری
چهارشنبه 25 شهریور 1394 18:19
اولین بار اولین یار اولین دل دل دیدار اولین تب اولین شب سرفه های خشک سیگار زنگ آخر زنگ غیبت وقت خوب سینما بود زنگ نور و زنگ سایه امتحان بوسه ها بود اولین بار اولین بار آخرین فرصت ما بود بهترین جای ترانه بهترین جای صدا بود اولین بار اولین یار کشف طعم بوسه ی تو مثل کشف یخ و آتش کشف بی مرگی و ایثار کشف گستاخی آرش اولین...
-
رستاخیز
چهارشنبه 25 شهریور 1394 12:12
من تمامی ِ مردگان بودم : مرده ی پرندگانی که می خوانند و خاموش اند، مرده ی زیبا ترین جانوران بر خاک و در آب مرده ی آدمیان همه از بد و خوب .. . من آنجا بودم در گذشته بی سرود . با من رازی نبود نه تبسمی نه حسرتی . به مهر مرا بی گاه در خواب دیدی و با تو بیدار شدم ... احمد شاملو 19 مرداد 1359 از کتاب: ترانههای کوچک غربت
-
دیدار ما هرچند دورادور، زیباست ! - رویا باقری
سهشنبه 24 شهریور 1394 08:04
دیدار ما هرچند دورادور، زیباست ! دیگر پذیرفته م که ماه از دور زیباست هرچند موسایت نخواهم شد ولی باز از تو چه پنهان ! دردو دل با طور زیباست دنیا همیشه دل به خواه ما نبوده ؛ باور بکن بعضی گره ها کور زیباست بس کن عزیزم طاقت باران ندارم این چشم ها ... این چشم ها مغرور زیباست ! هرچند شب با نور سرد ماه?جور است اما شب چشمان...
-
به رسم صبر ، باید مَرد آهش را نگه دارد - سجّاد سامانی
دوشنبه 23 شهریور 1394 18:15
به رسم صبر ، باید مَرد آهش را نگه دارد اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگه دارد پریشان است گیسویی در این باد و پریشانتر مسلمانی که میخواهد نگاهش را نگه دارد عصای دست من عشق است، عقل سنـگدل بـگذار که این دیوانه تنها تکیهگاهش را نگه دارد به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد دلم را...
-
روئین روح - سید علی صالحی
دوشنبه 23 شهریور 1394 17:48
مرگ را حقیر می کنند ، عاشقان زندگی را بی نهایت بی آنکه سخنی گفته باشند جز چشمهایشان فراتر از حریم فصول می میرند بی نشان در فصلی بی نام بی صدا ، ترانه می شوند بر لب ها در اوج می مانند همپای معراج فرشتگان بی آنکه از پای افتاده باشند از زخمهایشان عاشقان ایستاده می میرند عاشقان ایستاده می مانند سید علی صالحی
-
میروی ، برمیگردی - سید علی صالحی
دوشنبه 23 شهریور 1394 17:40
میروی ، برمیگردی ، قدم میزنی ما نشستهایم ما ساکت و خاموش نگاهت میکنیم انگار بوی کبریت و کبوتر سوخته میآید میگویی یک نفر اینجا این گل سرخ را بوییده است یک نفر اینجا بوی بوسه میدهد یکی از میان شما خوابِ ستاره دیده است ما میترسیم خاموشیم نگاهت میکنیم فقط یکی از میان ما آهسته میپرسد سردت نیست ؟ بفرما کنارِ...
-
تنهایی یک درختم
دوشنبه 23 شهریور 1394 12:14
تنهایی ِ یک درختم و جز اینام هنری نیست که آشیان تو باشم! احمد شاملو
-
آمدی ... پنجره ای رو به جهانم دادی - اصغر معاذی
دوشنبه 23 شهریور 1394 11:11
آمدی ... پنجره ای رو به جهانم دادی ماه را در شبِ این خانه نشانم دادی چشمهایم را از پشت گرفتی ناگاه نفسم را بند آوردی و جانم دادی جان به لب آمد و اسم تو نیامد به زبان تا به شیرینیِ یک بوسه دهانم دادی از گُلِ پیرهنت ، چوب لباسی گُل داد در رگِ خانه دویدی ... هیجانم دادی در خودم ریخته بودم غمِ دریاها را چشمه ام کردی و از...
-
سینه ام این روزها بوی شقایق می دهد - کاظم بهمنی
دوشنبه 23 شهریور 1394 09:54
سینه ام این روزها بوی شقایق می دهد داغ از نوعی که من دیدم تو را دق می دهد "او" که اخمت را گرفت و خنده تقدیم تو کرد آه را می گیرد از من جاش هق هق می دهد برگ هایم ریخت بر روی زمین؛ یعنی درخت خود به مرگ خویشتن رای موافق می دهد چشمهایت یک سوال تازه می پرسد ولی چشمهایم پاسخت را مثل سابق می دهد زندگی توی قفس یا...
-
ما را میگردند - سید علی صالحی
چهارشنبه 18 شهریور 1394 17:52
ما را میگردند میگویند همراه خود چه دارید ؟ ما فقط رویاهایمان را با خود آوردهایم پنهان نمیکنیم چمدانهای ما سنگین است اما فقط رویاهایمان را با خود آوردهایم . سید علی صالحی
-
ارگ بم - حامد عسکری
سهشنبه 17 شهریور 1394 17:41
من « ارگ بم » و خشت به خشتم متلاشی تو « نقش جهان »، هر وجبت ترمه و کاشی این تاول و تبخال و دهان سوختگیها از آه زیاد است، نه از خوردن آشی از تُنگ پریدیم به امید رهایی ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی یک بار شده بر جگرم زخم نکاری؟ یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟ هر بار دلم رفت و نگاهی به تو کردم بر گونهی سرخابیات افتاد...
-
با این غزل که اسم ندارد چه میکنی؟! - حامد ابراهیم پور
سهشنبه 17 شهریور 1394 15:54
از روزهای رد شده حرفی نزن ، ولی بوی تو را گرفته سکون بدن ، ولی نفرت از این دو حرف مرا داغ می کند : این عنکبوت ماده با نام زن ، ولی آسوده باش ! نفرت شاعر شکستنی ست مثل غرور ، مثل دل گیج من ، ولی باور نکردنی ست ، مرا دفن می کنی باور نکردنی ست بدون کفن ، ولی شاعر ـ که مُرده است ـ فقط شعر می شود از آن دو تا پرنده ی در...
-
دلتنگی خیابان شلوغیست - علیرضا روشن
سهشنبه 17 شهریور 1394 12:47
دلتنگی خیابان شلوغیست که تو در میانهاش ایستاده باشی ببینی میآیند ببینی میروند و تو همچنان ایستاده باشی. علیرضا روشن
-
بوی باران - قیصر امین پور
سهشنبه 17 شهریور 1394 08:59
ای که بوی باران شکفته در هوایت یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت شد خزان به پایت بهار باور من سایه بان مهرت نمانده بر سر من جز غمت ندارم به حال دل گواهی ای که نور چشمم در این شب سیاهی چشم من به راهت همیشه تا بیایی باغ من بهارم بهشت من کجایی؟ جان من کجایی کجایی که بی تو دل شکسته ام سر به زانوی غم نهاده ام ، به گوشه...
-
عکس من است این عکس،عکاس کم هنر نیست - محمدعلی بهمنی
دوشنبه 16 شهریور 1394 18:09
عکس من است این عکس،عکاس کم هنر نیست حتی منِ من از من ، این گونه با خبر نیست ! عکاس در یقینش یک چهره آفریده ست شکل منی که در من دیگر از او اثر نیست ! حسی سمج به تکرار می گوید این خود توست لب می گزم : نه ، وهم است وهم است و بیشتر نیست ! باور کنید از من شاعرتر است این عکس اوهام پیرسالی در دفترش اگر نیست ! من چشم و گوش...
-
سکوت، روشنایی، رضایت - سید علی صالحی
دوشنبه 16 شهریور 1394 16:20
سکوت، روشنایی، رضایت . اوایلِ عطرِ چیزیست شاید اوایلِ آسانِ چیزی ...! همین ... ایستاده مقابلم اما یادم نمیآید . اوایلِ عزیزِ ... اسمش چه بود؟ و سایهروشنِ دامنهای در مِه و سکوت و روشنایی و رضایت . دو صندلیِ خالی، فاختهای در خواب، و عطر چیزی عجیب در ایوانی از نی و ناروَن . همه رفتهاند و هر آن ممکن است ماه بالا...
-
بدون در زدن می آید - حامد ابراهیم پور
دوشنبه 16 شهریور 1394 15:56
امشب به هزار فوت و فن می آید دارد به اتاق خواب من می آید هر ثانیه احتمال دیدارش هست مرگ است و بدون در زدن می آید... حامد ابراهیم پور
-
هنگام رسیدن - قیصر امین پور
دوشنبه 16 شهریور 1394 14:56
ای آرزوی اولین گام ِ رسیدن بر جادههای بیسرانجام ِ رسیدن کار جهان جز بر مدار آرزو نیست با این همه دلهای ناکام ِ رسیدن کی میشود روشن به رویت چشم من، کی؟ وقتِ گل نی بود هنگام ِ رسیدن؟ دل در خیال رفتن و من فکر ماندن او پختهی راه است و من خام ِ رسیدن بر خامیام نام ِ تمامی میگذارم بر رخوت درماندگی نام ِ رسیدن هرچه...
-
به یادت - قیصر امین پور
دوشنبه 16 شهریور 1394 08:35
ای نامت از دل و جان در همه جا به هر زبان جاری است عطر پاک نفست سبز و رها از آسمان جاری است نور یادت همه شب در دل ما چو کهکشان جاری است تو نسیم خوش نفسی من کویر خار و خسم گر بفریادم نرسی من چو مرغی در قفسم تو با منی اما من از خودم دورم چو قطره از دریا من از تو مهجورم ای نامت از دل و جان در همه جا به هر زبان جاری است...