ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
مرا ببخش که هم عاشق است هم شاعر
که مانده است در این راه ِ بی برو برگرد
مرا ببخش که می خواهمت ولی با فقر
مرا ببخش که می بوسمت ولی با درد
مرا ببخش که من یک عقاب در قفسم
پرنده ی خوشبختت پرنده ای عصبی ست
مرا ببخش که اشکم امان برید از من
که خنده ای هم اگر هست خنده ای عصبی ست
زنان ، ستاره ی دنباله دار می خواهند
مرا ببخش که چیزی در آسمانم نیست
مرا ببخش که می خواهی و نمی گویی
مرا ببخش که می خواهم و توانم نیست...
"یاسر قنبرلو"
از تنم تا تنش یک وجب بود
وقت چسبیدن لب به لب بود
عقل! امّا جداییطلب بود
بود! اما دخالت نمیکرد!
عشق ِمن، لکهی دامنش بود
من حواسم به پیراهنش بود
او حواسش به مرز تنش بود
بود! امّا رعایت نمیکرد!
آن شب از جان مستم چه میخواست
دست او روی دستم چه میخواست
وسوسه از شکستم چه میخواست
تف بر این ارتجاع ِصعودی!
دستش افتاد در موج مویم
پاره شد جامه از روبهرویم!
ماندهام از چه چیزی بگویم!
آه یوسف! تو دیگر که بودی
عقل میگوید: «این کار زشت است»
عشق میگوید: «این سرنوشت است!
اولین دربهای بهشت است
آخرین دکمههای لباسش!»
باز کردم! رسیدم به آتش!
آتش، امّا برای سیاوَش!
خیره در سرخی ِالتماسش
غرق در آبی ِچشمهایش
من حواسم به او... او حواسش...
آخرین دکمههای لباسش...
آخرین دکمههای لباسش
یاسر قنبرلو