شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

یلدا - علی ایلکا


 

آخرین ایستگاه

پاییز نزدیک است

چند قدم آن‌طرف‌تر

رو به سوی زمستان

اندوهت را به برگها بسپار

که صدای آمدن یلدا

آرام آرام به گوش می‌رسد


.دانلود دکلمه علی ایلکا

دو قدم مانده که پاییز به یغما برود - فرامرز عرب عامری


دو قدم مانده که پاییز به یغما برود

این همه رنگ ِ قشنگ از کف ِ دنیا برود

 

هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد

دل ِ تنها به چه شوقی پی ِ یلدا برود؟

 

گله هارابگذار!

ناله هارابس کن!

 

*روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی!

زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را

 

فرصتی نیست که صرف گله وناله شود!

تابجنبیم تمام است تمام!!

 

مهردیدی که به برهم زدن چشم گذشت....

یاهمین سال جدید!!

 

بازکم مانده به عید!!

این شتاب عمراست ...

 

من وتوباورمان نیست که نیست!!

زندگی گاه به کام است و بس است؛

 

زندگی گاه به نام است و کم است؛

زندگی گاه به دام است و غم است؛

 

چه به کام و

چه به نام و

چه به دام...

 

زندگی معرکه همت ماست...زندگی میگذرد...

زندگی گاه به نان است و کفایت بکند؛

 

زندگی گاه به جان است و جفایت بکند ؛

زندگی گاه به آن است و رهایت بکند؛

 

چه به نان

و چه به جان

و چه به آن...

زندگی صحنه بی تابی ماست...زندگی میگذرد...

 

زندگی گاه به راز است و ملامت بدهد؛

زندگی گاه به ساز است و سلامت بدهد؛

 

زندگی گاه به ناز است و جهانت بدهد؛

چه به راز

و چه به ساز

و چه به ناز...

زندگی لحظه بیداری ماست...زندگی میگذرد...

 


 فرامرز عرب عامری


‏تنها یک­‌بار می‌­توانست - بیژن الهی

 

‏تنها یک­‌بار می‌­توانست

در آغوش‌اش کِشَد

و می­‌دانست آن‌گاه چون بهمنی فرو می­‌ریزد

و می­‌خواست به آغوش‌ام پناه آورد؛

نام‌اش برف بود

تن‌­اش برفی

قلب‌اش از برف

و تپش‌اش صدای چکیدن برف

بر بام‌های کاه‌­گلی،

و من او را

چون شاخه­‌ای که زیر بهمن شکسته باشد

دوست می­‌داشتم

 

بیژن الهی

 

ساغرم آیینگی کرد و جهانی یافتم - محمد رضا شفیعی کدکنی

ساغرم آیینگی کرد و جهانی یافتم

 وان جهان را بی کران در بی کرانی یافتم

جسته ام آفاق را در جام جمشید جنون

هر چه جز عشق تو باقی را گمانی یافتم

 شبنم صبحم که در لبخند خورشید سحر

خویش را گم کردم و از او نشانی یافتم

ساحل آسایشی نبود که من مانند موج

 رفتم از خود تا در این دریا کرانی یافتم

در بیابان طلب سرگشته ماندم سال ها

تا دراین ره نقش پای کاروانی یافتم

روشنی بخش گلستانم چو ابر نو بهار

وین صفای خاطر از اشک روانی یافتم

چشم بستم از جهان کز فرط استغنای طبع

 در دل بی آرزوی خود جهانی یافتم


محمد رضا شفیعی کدکنی


از فصل های لعنتی - حسین صفا


از فصل های لعنتی

یکی پاییز همین خیابان

یکی همین قدم های استوار تو

که به وحشتم می اندازد

طعم گسی دارد این شرایط

من اما ابراز تأسف نمی کنم

با این وجود

چیزهای مجهولی

گریبانم را رها نمی کنند

یکی همین باران که به شکل پراکنده ای

نمی بارد

یکی این که دستم به دهانم نمی رسد

و دیگر

دوستان نزدیکم که مرا نمی شناسند

 این چه عُقوبتی ست

که در میان این همه رهگذر

باید در انتظار کسی باشم

که حتی نمی تواند اندکی شبیه تو باشد؟

 

حسین صفا


این قهوه هم سرد شد - روزبه معین

این قهوه هم سرد شد،

حتما باز هم پشت آن ترافیک همیشگی گیر کرده ای...

می دانی جانم،

 انتظار کشیدن دلهره دارد،

دلهره از اینکه نیایی.

اما چشیدن این قهوه سرد ترسناک است!

بعضی چیزها نباید از دهن بیفتند،

چون دیگر طعم گذشته را ندارند،

 من از خیلی دیر آمدن می ترسم.

بگذریم،

 شنیده ام

فردا خیابان ها خلوت است،

پس قرارمان فردا،

ساعت هفت،

همان کافه همیشگی...

 

روزبه معین


حرفی از تنهایی ام نزدم - حسین صفا


حرفی از تنهایی ام نزدم

یک مُرده

چگونه می تواند بگوید مُرده است؟

مرا ببخش

من آدمی هستم کاملاً طبیعی

کاملاً خالی.

عمر عشق هایم کوتاه است

و چنان روشنفکرم

که خجالت می کشم این ظرف های حلوا را

بین همسایگانم قسمت کنم

تو هم که یک چمدان بیشتر نبودی!

یک پرنده وقتی بو می بَرد

که یک رهگذر

نیتش سنگ انداختن است

فوراً پَر می زند

چه غریزه ای داشتی تو

که پیش از آن که بگویم قلابت گلویم را می خراشد

رفتی

عکسی چیزی از خودت بفرست

هوا برای نفس کشیدن می خواهم

و سعی می کنم خیابانی باشم

خیلی طولانی

خیلی خلوت

کسی جذامی است که از بدن کم شده باشد

من از روح کم شده ام

مرا ببخش

و اگر به من فکر می کنی

خودت را ادامه بده

این باران هم

اگر می دانست که باران یعنی چه

حتماً

تا ابد

می بارید

 

حسین صفا


قشنگ - سید طالب هاشمی

ای گل دائم بهارُم ، یار سر تا پا قشنگ

سرو نازُم ، شاخ شمشادُم ، قد  و  بالا  قشنگ

 

 هر قشنگی بو، قشنگیش کامل و شیش دُنگ نی

غیر تنها خُوت ، که بی نقصی و سر تا پا قشنگ

 

ظاهر و باطن یکی ، صحرا و داخُل مثل هم                

دومَن و  بالا  مساوی ، سیرت  و  سیما قشنگ

 

نِشسَن و وِرسیدَنِت ، ره رفتن و وِیسیدنت                

دیدن  و  نا  دیدنِت  ،  پیدا  و  ناپیدا   قشنگ

 

گپ زدن خَش ،خَندِسَن نَشمین و سِیلِت خونه سوز    

مهربونیت  ناز  و  ناز  اندازه ی  دنیا   قشنگ

 

چیشَلِت تو چیشَلِ هر کس که اُفتا ، بی درنگ           

لُوشِ  گَز  می گیرِه  وُ  میگو  که  واوِیلا قشنگ

 

دیگ پَسین تو کیچِه دیدِت پیرمردی سر سفید           

سرشِ  جُنبید  و  وَتَه  دل گفت ماشالله قشنگ

 

گاتِفاقی یا سی شوخی یا سر جدّی سی ما          

فیس می دی ، باکَلی هم می کنی ، اما قشنگ

 

ای زمین و آسِمون ، خلق بِهلِن زیر پا                     

مطمئنُّم  نِمتَرِن  ،  مِثلِت  کنند  پیدا   قشنگ

 

هر کُجِی،"طالب" هَمِی هوش و حواسِش وَر تُونِه     

دُور  و  بالِش  اِی  مُنُم  وِیسادِه بو صد تا قشنگ

 

سید طالب هاشمی


دومن دزو بالا دزه - ابوطالب هاشمی


ای صاحب دنیا و دین, ای خالق هستی خدا

دنیا خراب وابی بگو, تا حجتت جل تر بیا

برج عدالت رومبسه, اوضاع حق واچومبسه

رحم و مروت عمریه, وابیدن مث کیمیا

مردونگی وابید کم ,جی شادینه پر کرده غم

مردم دنیسن فکر هم, تو عیش و تو وقت عزا

فرضن یجی مرده کسی ,سیش میکنن شیون بسی

ده خونه اوتر تر ها سی ,دست پای گل می نهن حنا

رونق گرفته کار بد, رد کرده بد جنسی ز حد

تا جایی که ور هم ننترن ,زندگی کنند چند تا کاکا

 

آینده سازل مملکت ,پاک ترک کردن میزو کت

و جای علم و معرفت ,افتادن دینده  خطا

هیچ رحم و هیچ انصاف نیست ,صد دل یه دل توش صاف نیست

اسلاممون جز لاف نیست ,نومی فقط وش مونده جا

پا بل منه بازارو بین, سی کو چطوری مومنین

گوش می برن صبح تا پسین, اما یواش و بی صدا

بزاز مکارِ دغل , متری نهاده زیر بغل

مث طلحه من جنگ جمل سی کشتن خلق خدا

بقال اگر حالش خشه, رنگش و سرخی مث تشه

مال چند برابر می کشه,ری جنس و می ندازش و ما

بدتر و همش زرگری, استاد فن گوش بری

می بره گوش مشتری, طوری که تپ خونش نیا

رفتم دم خیلی دکون, دیدم بسی جنس گرون

اما به جون همه مون, نیدم گرون تر از دوا

بدتر و وضع حونمون, اوضاع داروخونمون

باور کنیتو بعضش, عطاری کل عبداله

دومن دزد و بالا دزن ,نوکر دز و آقا دزن

کشور سر اندر پا دزن ,غیر از خدا رحمش بیا

مانل بشر نیستیم شریم ,ولا ز غولک بدتریم

سر دوست و دشمن می بریم ,سی مال دنیای بی وفا

آخر یه روزی آسمون ,سی محض کارل زشتمون

ویبو مثل آتشفشون ,سیمون بلا  پس هم ایا

حالم خراب و درهمه ,پرتا پر لارم غمه

هرچی بگم بازم کمه ,از کار و بار ناروا

طالب ز زور شعر و گپ ,کی راس میبو دست چپ

فعلا حقیقت کرده تب ,تا بین چه می خواهد خدا