شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

یا گرمى یک بوسه به پیشانى من باش - سید تقى سیدى

یا گرمى یک بوسه به پیشانى من باش

یا علت یک عمر پریشانى من باش


با فاصله اى امن که آسیب نبینى

بنشین و فقط شاهد ویرانى من باش


سید تقى سیدى

دل‌های تنها - حامد عسکری

مثل آن چایی که می‌چسبد به سرما بیشتر

با همه گرمیم با دل‌های تنها بیشتر

 

درد را با جان پذیراییم و با غم‌ها خوشیم

قالی کرمان که باشی می‌خوری پا بیشتر

 

بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار

زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر

 

هر شبِ عمرم به یادت اشک می‌ریزم ولی

بعدِ حافظ خوانیِ شب‌های یلدا بیشتر

 

 رفته‌ای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشت

من که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر

 

 زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلخ‌تر

بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر

 

هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید

هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر

 

بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی: عاشقم

خون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر

 

حامد عسکری

ساعت برای با تو نشستن حسود بود - عبدالجبار کاکایی

این روزها به هرچه گذشتم کبود بود

هر سایه ای که دست تکان داد، دود بود

 

این روزها ادامه ی نان و پنیر و چای

اخبار منفجر شده ی صبح زود بود

 

جز مرگ پشت مرگ خبرهای تازه نیست

محبوب من چقدر جهان بی وجود بود!

 

ما همچنان به سایه ای از عشق دلخوشیم

عشقی که زخم و زندگی اش تار و پود بود

 

پلکی زدیم و وقت خداحافظی رسید

ساعت برای با تو نشستن حسود بود

 

دنیا نخواست؟ یا من و تو کم گذاشتیم؟

با من بگو قرار من این ها نبود! بود؟!

 

عبدالجبار کاکایی