شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

دیگر نه دلی مانده برایم نه دلیلی - مه زاد رازی


دیگر نه دلی مانده برایم نه دلیلی

من سرخی جا مانده ام از خوردن سیلی .

 

من ماهی افتاده به دامان کویرم

در آب نیندازم و بگذار بمیرم .

 

من شاخه گل سرخم و هر کس بغلم کرد

تیغم که فرو در بدنش رفت ولم کرد... .

 

هر شادی ناگاه دلم راه به غم داشت

از باقی دل ها دل من آه... چه کم داشت؟

 

هشدار! اگر عشق تو هم عشق پلنگ است .

من ماهم و دیدار من از دور قشنگ است...

 

مه زاد رازی